فنونلغتنامه دهخدافنون . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شیوه ها. روش ها. || آداب و اصول : نگار خویش را گفتم نگارانیم من در فنون عشق جاهل . منوچهری . || انواع . اقسام : ای در اصول ف
فونون آکوستیکیacoustic phononواژه‌های مصوب فرهنگستانکوانتوم متناظر با ارتعاشات شاخۀ آکوستیکی شبکۀ بلور
فنون کُشتیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ون کُشتی فن، داو، کار، بند، مایه، بدل سرشاخ، بارانداز، فتیله پیچ، کُنده، پل، سرانداز، زیر گرفتن، درو، بزکش، سگ‌بند، مخالف، قوچ‌بند، بدل آفتاب‌مهتاب، آرنج، اژدربند، اشکل‌گربه، افلاک، بُزکِش، برات، پشت‌کاسه، پل‌شکن، پلنگ‌شکن، مسگری، مقراضک، یزدانی
فنون کُشتیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ون کُشتی فن، داو، کار، بند، مایه، بدل سرشاخ، بارانداز، فتیله پیچ، کُنده، پل، سرانداز، زیر گرفتن، درو، بزکش، سگ‌بند، مخالف، قوچ‌بند، بدل آفتاب‌مهتاب، آرنج، اژدربند، اشکل‌گربه، افلاک، بُزکِش، برات، پشت‌کاسه، پل‌شکن، پلنگ‌شکن، مسگری، مقراضک، یزدانی
فنون پرورشculture techniques 1واژه‌های مصوب فرهنگستانمجموعهای از روش‌های پیچیدۀ فیزیکی و شیمیایی برای پرورش اندامگان‌های زنده
فنون چندحسگریmixed sensor techniquesواژه‌های مصوب فرهنگستانفنون ضدپادکنش الکترونیکی (ECCM) که در آن از چند نوع جست‌وجوگر در کلاهک موشک استفاده می‌کنند
بررسی زیرسطحیsubsurface survey, subsurface detectionواژه‌های مصوب فرهنگستاناصطلاحی عام برای انواع فنون دورکاوی اعم از فنون نفوذی و فنون غیرنفوذی
پادکنش 2countermeasuresواژه‌های مصوب فرهنگستانشاخهای از فنون نظامی که در آن با به‌کارگیری تجهیزات و فنون خاص، کارایی عملیاتی فعالیت‌های دشمن را کاهش می‌دهند
فنون کُشتیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ون کُشتی فن، داو، کار، بند، مایه، بدل سرشاخ، بارانداز، فتیله پیچ، کُنده، پل، سرانداز، زیر گرفتن، درو، بزکش، سگ‌بند، مخالف، قوچ‌بند، بدل آفتاب‌مهتاب، آرنج، اژدربند، اشکل‌گربه، افلاک، بُزکِش، برات، پشت‌کاسه، پل‌شکن، پلنگ‌شکن، مسگری، مقراضک، یزدانی
فنون اقدامات ضدالکترونیکیelectronic countermeasures techniquesواژه‌های مصوب فرهنگستانفنونی برای اختلال و سردرگمی و فریب سامانههای الکترونیکی دشمن تا سامانههای خودی بتوانند به عملیات خود ادامه دهند
فنون پرورشculture techniques 1واژه‌های مصوب فرهنگستانمجموعهای از روش‌های پیچیدۀ فیزیکی و شیمیایی برای پرورش اندامگان‌های زنده
فنون پشتیبانی جنگ الکترونیکیelectronic support measures techniquesواژه‌های مصوب فرهنگستانفنونی برای تجسس و ردگیری و تشخیص و تعیین فرستندههای الکترومغناطیسی دشمن با هدف شناسایی فوری تهدیدات آنها
زیفنونلغتنامه دهخدازیفنون . (اِخ ) شهری است که عذرا را در آن شهر میخواستند بکشند و او گریخت وفرار کرد. (از ناظم الاطباء). رجوع به زیغنون شود.
ذوفنونلغتنامه دهخداذوفنون . [ ف ُ ] (ع ص مرکب )بسیار فن . صاحب هنرها. صاحب فن ها. دانای به فن ها. خداوند هنرها. خداوند فندها. مقابل ذوفن : آن ذوفنی که تا بکنون هیچ ذی فنون هرگز بر او بکار نبرده ست هیچ فن . فرخی .ای ذونسب باصل در و ذو
مفنونلغتنامه دهخدامفنون . [ م َ ] (ع ص ) شتر فنین رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
مکفنونلغتنامه دهخدامکفنون . [ م ُ ف َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مکفن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مکفن شود.
