فنچفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) پرندهای دانهخوار، کوچکتر از گنجشک، و با پرهای سفید، خاکستری، یا رنگارنگ.۲. (صفت) [عامیانه، مجاز] کوچک.
فنیلغتنامه دهخدافنی . [ ف َن ْ نی ] (ص نسبی ) منسوب به فن . آنچه مربوط به فن و صنعت و هنرباشد: کارگاه فنی . دانشکده ٔ فنی . || کسی که کارهای هنری و صنعتی کند: کارگر فنی . مدیر فنی .
فنیلغتنامه دهخدافنی . [ ف ُ نی ی ] (ع اِ) ج ِ فناء.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فِناء شود.
فنگلغتنامه دهخدافنگ . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که دارای 295 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصولش غله ،چغندر و لوبیاست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
گلارهواژهنامه آزادچشم، مردمک چشم و نامی دخترانه دارای ریشه ی کُردی است به معنی نور چشمی، بسیار عزیز و گرامی چشم کوس فنچ تلفظ (golare) نامی دخترانه با ریشه کردی ، به معنای بسیار عزیز و گرامی و نورچشمی