فوایدلغتنامه دهخدافواید. [ ف َ ی ِ ] (ع اِ) فوائد. ج ِ فایده .سودها. بهره ها. (از فرهنگ فارسی معین ) : از نام و کنیت تو جهان را محامد است از فضل و جود تو همه کس را فواید است . منوچهری .گر به دست عالم آید زین عمل بیرون رودکز فوای
فوائتلغتنامه دهخدافوائت . [ ف َ ءِ ] (از ع ، ص ، اِ) ج ِ فائت . (یادداشت مؤلف ). به قیاس ج ِ فائت و فائتة است اما در لغت عرب استعمال آن دیده نشده است .
فوائدلغتنامه دهخدافوائد. [ ف َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ فائده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : در فوائد حکمای هند می آید که آن را که دوست نیست رامش نیست . (مرزبان نامه ). ابوالفضل در لطایف ادب بارع تر بود و فوائد عرب را جامعتر. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به فواید شود.
فواتلغتنامه دهخدافوات .[ ف َ ] (ع مص ) درگذشتن . (غیاث ): موت الفوات ؛ مرگ ناگهانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : آنچنان که بر سرت مرغی بودکز فواتش جان تو لرزان شود. مولوی .وارهیدند از جهان پیچ پیچ کس نگرید بر فوات هیچ هی
فواضلغتنامه دهخدافواض . [ ف َ واض ض ] (ع اِ) ج ِ فاضّة. (منتهی الارب ). داهیه ها. (از اقرب الموارد).
فؤادلغتنامه دهخدافؤاد. [ ف ُ آ ] (ع اِ) بصورت فَواد با واو نیز ضبط شده است . دل را گویند بسبب تحرک آن ، زیرا فأد در اصل بمعنی حرکت است ، و گروهی آن را به عقل تعبیر کرده اند. ج ، افئدة. (اقرب الموارد). دل . (منتهی الارب ) : گشت بیهوش و بر او اندرفتادتا سه روز
فواید حریقfire benefitsواژههای مصوب فرهنگستانآثار مثبت اقتصادی و اجتماعی و تفریحی حریق یا تأثیر مثبت آن در تغییر شالودۀ منابع
فواید حریقfire benefitsواژههای مصوب فرهنگستانآثار مثبت اقتصادی و اجتماعی و تفریحی حریق یا تأثیر مثبت آن در تغییر شالودۀ منابع