چفودلغتنامه دهخداچفود. [ چ ِ ] (اِ) جهود و یهود و تیداک . (ناظم الاطباء). پیرو حضرت موسی و کسی که متدین بدین وی باشد. و رجوع به جهود و تیداک شود.
فوتلغتنامه دهخدافوت . (اِ صوت ) هوائی که از میان دو لب گردکرده بیرون کنند برای تیز کردن آتش یاکشتن چراغ و شمع و یا خنک کردن طعام یا نوشابه ای گرم . (یادداشت مؤلف ). پف . دم . فوب . (یادداشت دیگر).- فوت آب بودن ؛ در تداول ، تماماً یاد گرفتن . از بر بودن . (یادداش
فوتلغتنامه دهخدافوت . (انگلیسی ، اِ) پا. واحد طول در انگلستان ، و آن معادل است با 0/3048متر و برابر است با 12 اینچ . (فرهنگ فارسی معین ).
قدمدیکشنری عربی به فارسیپا , قدم , پاچه , دامنه , فوت (مقياس طول انگليسي معادل 21 اينچ) , هجاي شعري , پايکوبي کردن , پازدن , پرداختن مخارج
فوتلغتنامه دهخدافوت . (اِ صوت ) هوائی که از میان دو لب گردکرده بیرون کنند برای تیز کردن آتش یاکشتن چراغ و شمع و یا خنک کردن طعام یا نوشابه ای گرم . (یادداشت مؤلف ). پف . دم . فوب . (یادداشت دیگر).- فوت آب بودن ؛ در تداول ، تماماً یاد گرفتن . از بر بودن . (یادداش
فوتلغتنامه دهخدافوت . (انگلیسی ، اِ) پا. واحد طول در انگلستان ، و آن معادل است با 0/3048متر و برابر است با 12 اینچ . (فرهنگ فارسی معین ).
فوتلغتنامه دهخدافوت . [ ف َ ] (ع مص ) از دست شدن . (تاج المصادر بیهقی ). درگذشتن کار. (منتهی الارب ). گذشتن و از دست رفتن وقت کار. (از اقرب الموارد) : به فوت صحبت قدیم تأسف خورده . (گلستان ). فوات . رجوع به فوات شود. || گذشتن نماز از وقت انجام . (از اقرب الموارد). ||
حذرفوتلغتنامه دهخداحذرفوت . [ ح َ رَ ] (ع اِ) چیده ٔ ناخن . (منتهی الارب ). قُلامة. - حذرفوتی نداشتن ؛ هیچ نداشتن . (از منتهی الارب ).
خفوتلغتنامه دهخداخفوت . [ خ َ ] (ع ص ) زن لاغر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || زنی که تنها پسند آید نه در میان زنان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خفوتلغتنامه دهخداخفوت . [ خ ُ ] (ع مص ) آرمیدن و خاموش شدن . بمردن . || بلند نکردن آواز را. (منتهی الارب ) (ازتاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خفت لصوته خفو.
علفوتلغتنامه دهخداعلفوت . [ ع ِ ف َ ] (ع ص ) مرد گول و احمق که بی پروا سخن گوید و خیال صواب و خطای آن را نکند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به علفتانی شود.
علفوتلغتنامه دهخداعلفوت . [ ع ُ ] (ع ص ) مرد گول و احمق که بی پروا سخن گوید و خیال صواب و خطای آن را نکند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به علفتانی شود.