فیبرلغتنامه دهخدافیبر. (فرانسوی ، اِ) نسج . لیف . || قسمی مقوای ضخیم که بجای تخته ٔ نازک در کارهای نجاری به کار برند. (فرهنگ فارسی معین ).
فیبرفرهنگ فارسی عمید۱. نوعی تختۀ نازک متشکل از خاکاره و ضایعات چوبی که در نجاری به کار میرود.۲. الیافی که در صنعت به کار میرود؛ لیف.۳. (زیستشناسی) مواد سلولزی موجود در مواد غذایی که هضم نمیشوند ولی حرکات اندام گوارشی را تنظیم میکنند.
فیبرفرهنگ فارسی معین[ فر. ] (اِ.) 1 - نوعی مقوای ضخیم که به جای تختة نازک در کارهای نجاری به کار رود. 2 - نسج ، الیاف (فره ).
فیبرینلغتنامه دهخدافیبرین . (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح پزشکی ) ماده ٔ آلبومینوئیدی مستخرج از خون که بشکل الیاف کش داری در حالت مرطوب میباشد و در حالت خشک سخت و شکننده است . فیبرین علاوه بر خون در لنف و مایع آسیت - مایع موجود در صفاق - و مایع موجود در کیسه های مفصلی و همچنین در ترشحات انساج ملتهب -
فیبرینوژنلغتنامه دهخدافیبرینوژن . [ ن ُ ژِ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح پزشکی ) ماده ٔ آلبومینوئیدی مترشح از کبد که یکی از عوامل انعقاد خون است و جزو آنزیم های منعقدکننده ٔ خون به شمار میرود درموقع انعقاد خون فیبرینوژن موجود در خون بر اثر آنزیم دیگری موسوم به ترومبین تبدیل به فیبرین و فیبرینوگلبولین م
فیبرینفرهنگ فارسی عمیدمادۀ شبهآلبومین موجود در ترکیب خون که عمل آن منعقد ساختن خون و بهوجود آوردن لخته است.
فیبرینلغتنامه دهخدافیبرین . (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح پزشکی ) ماده ٔ آلبومینوئیدی مستخرج از خون که بشکل الیاف کش داری در حالت مرطوب میباشد و در حالت خشک سخت و شکننده است . فیبرین علاوه بر خون در لنف و مایع آسیت - مایع موجود در صفاق - و مایع موجود در کیسه های مفصلی و همچنین در ترشحات انساج ملتهب -
فیبرینوژنلغتنامه دهخدافیبرینوژن . [ ن ُ ژِ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح پزشکی ) ماده ٔ آلبومینوئیدی مترشح از کبد که یکی از عوامل انعقاد خون است و جزو آنزیم های منعقدکننده ٔ خون به شمار میرود درموقع انعقاد خون فیبرینوژن موجود در خون بر اثر آنزیم دیگری موسوم به ترومبین تبدیل به فیبرین و فیبرینوگلبولین م
فیبرینفرهنگ فارسی عمیدمادۀ شبهآلبومین موجود در ترکیب خون که عمل آن منعقد ساختن خون و بهوجود آوردن لخته است.