فیلامانفرهنگ فارسی عمیدرشتۀ نازکی در درون حباب لامپ که با عبور جریان برق ملتهب میشود و نور تولید میشود.
فلامنلغتنامه دهخدافلامن . [ فْلا / ف ِ م َ ] (اِخ ) فلامین . در روم قدیم بر عده ای از کاهنان اطلاق می شد که مأمور انجام شعائر دینی خدایان خاص مانند ژوپیتر بودند و رئیس آنها نمیتوانست نشست و نیز از شهر رم حق خارج شدن نداشت ، لکن در عوض میتوانست در مجلس سنا حاض
فلمونلغتنامه دهخدافلمون . [ ] (اِ) حبق جبلی ، یا فودنج جبلی . (فهرست مخزن الادویه ). پودنه یا پودینه ٔ کوهی . رجوع به پودنه و پودینه شود.
فیلوپمنلغتنامه دهخدافیلوپمن . [ ل ُ پ ُ م َ ] (اِخ ) از اهالی مگالوپولیس در آکادیا و رئیس اتحاد شهرهای دوازده گانه ٔ آکائیا بود که چندین بار با سلاطین اسپارت جنگید و وطن خود را از تسلط ایشان نجات داد. با اهالی اتولیا هم در سال 208 ق . م . جنگید و بر آنان نیز غال
چراغفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی امپ، نئون، چلچراغ، لوستر، جار، شمعدان، روشنایی، نورافکن، پروژکتور، پریموس، بادی سراج، مصباح، زجاجه، مشکات اجزای لامپ: حباب، فیلامان، رشته، تنگستن، پایه، استارت لامپ فیلاماندار، نئون، فلورسنت، مهتابی، آفتابی، هالوژن، کممصرف جاچراغی، قندیل، شمعدان، چراغآویز، چلچراغ، چراغدان لیزر چرا
رشتهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ه، تار، نخ، طناب، الیاف ریسیده (تابیده)، نخ تابیده، چله، پود الیاف، فیبر▼ مو، مژه، مژگان، ریش، مژک، ریشه، زبری سیم، فیلامان موی بافته بافت متقاطع