فیلگونلغتنامه دهخدافیلگون . (ص مرکب ) پیلگون . (فرهنگ فارسی معین ). به رنگ فیل . فیل رنگ . || دارای جثه ای شبیه فیل . فیل مانند. فیلوار.
پیلوارلغتنامه دهخداپیلوار. (ص مرکب ) مانند فیل . فیل آسا. پیل سان . فیلوار : چون بوم بام چشم به ابرو برد بخشم وز کینه گشته پره ٔ بینیش پیلوار. سوزنی . || چون فیل از گرانی و عظم جثه . به اندازه و به قدر پیل . (فرهنگ نظام ). به قدر جسد