قائم اندازلغتنامه دهخداقائم انداز. [ ءِ اَ ] (نف مرکب ) شطرنج بازکامل و بی نظیر را گویند. (برهان قاطع) : ملک را قائم الهی بودقائم انداز پادشاهی بود.نظامی (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
قائم اندازفرهنگ فارسی عمید۱. شطرنجباز ماهر و بینظیر: ◻︎ ملک را قائم الهی بود / قائمانداز پادشاهی بود (نظامی۴: ۵۴۰).۲. نردباز ماهر و بینظیر.
بادامک کلون بارگُنجcontainer door locking bar cam, container camواژههای مصوب فرهنگستانبادامکهایی در دو سر کلون بارگُنج که با چرخش آنها درِ بارگُنج قفل میشود
میلبادامک دودexhaust camshaft, exhaust cam, exhaust valve camواژههای مصوب فرهنگستاندر موتورهای دومیلبادامکبالا (DOHC)، میلبادامکی که سوپاپهای دود را باز و بسته میکند
قایم/ غایب باشک ،قایم موشکگویش تهرانیبازی کودکان که کسی چشم میگذارد و بقیه مخفی میشوند هر کدام را که پیدا کرد میگوید سُک سُک
قایم اندازلغتنامه دهخداقایم انداز. [ ی ِ اَ ] (نف مرکب ) قائم انداز. شخص شطرنج بازو نردباز بی نظیر را گویند. (برهان ). || کنایه از ماهر و استاد و ممتاز و بی رقیب : ملک را قایم الهی بودقایم انداز پادشاهی بود. نظامی .تو آنگه که بر من شوی د
قائملغتنامه دهخداقائم . [ ءِ ] (اِخ ) (الَ ...) بامراﷲ، محمد نزاربن عبداﷲ المهدی ، مکنی به ابی القاسم خلیفه ٔ دوم از خلفای فاطمی مغرب بود. در زمان پدرش مهدی با او به ولایت عهدی بیعت کردند و به سال 322 هَ . ق . جانشین پدر گردید. دو مرتبه به قصد تصرف مصر با لشک
قائملغتنامه دهخداقائم . [ ءِ ] (اِخ ) ابن متوکل ملقب به القائم بامراﷲ و مکنی به ابوالعقا. از خلفای عباسی مصر است که پس از برادرش سلیمان بن متوکل خلیفه شد و از شجاعت و جلالت و ابهت خلافت بی بهره نبود در عهد او به سال 857 هَ . ق . ملک ظاهر جقمق بمرد و فرزند او
قائملغتنامه دهخداقائم . [ ءِ ] (اِخ ) ساختمانی است نزدیک سامراء که متوکل عباسی آن را بنا کرده است . (معجم البلدان ).
قائملغتنامه دهخداقائم . [ ءِ ] (اِخ ) لقب محمدبن الحسن العسکری امام دوازدهم شیعیان . رجوع به مهدی شود.
قائملغتنامه دهخداقائم . [ ءِ ] (ع ص ) ایستاده . (منتهی الارب ). برخاسته . بپای . برپا. برپای : کانک قائم فیهم خطیباًو کلهم قیام للصلاة. (تاریخ بیهقی ص 192). || پابرجا و استوار:</sp
حجت قائملغتنامه دهخداحجت قائم . [ ح ُج ْ ج َ ت ِ ءِ ] (اِخ ) حجةالقائم . لقب امام دوازدهم شیعه . حجت عصر. مهدی موعود.
حجةالقائملغتنامه دهخداحجةالقائم . [ ح ُج ْ ج َ تُل ْ ءِ ] (اِخ ) رجوع به حجة القائم (ردیف ح ج ت ) شود.
حجةالقائملغتنامه دهخداحجةالقائم . [ ح ُج ْ ج َ تُل ْ ءِ ] (الَ ...) (اِخ ) لقب خاص امام دوازدهم شیعه است حجت قائم . حجت عصر. مهدی موعود.
خط قائملغتنامه دهخداخط قائم . [ خ َطْ طِ ءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی است که پس از تقاطع با صفحه یا خطی زاویه ٔ قائمه میسازد.