قارعلغتنامه دهخداقارع . [ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قرع . کوبنده . کوبنده ٔ در. || فال زننده به قرعه . قرعه کشنده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کسی که موی سر او به علتی ریخته باشد. || قبول کننده ٔ مشورت . || کسی که بازایستد از آنچه فرمایند. (آنندراج ). || مقابل مقروع ، اصطلاح موسیقی است که د
پیکارگهلغتنامه دهخداپیکارگه . [ پ َ / پ ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) پیکارگاه . میدان جنگ . حربگاه . جنگ جای . رزمگه : از برای آنکه در پیکارگه روی هواپرستاره آسمانی کردی از دود و شرار. مسعودسعد.دوزخی شد عرصه
چکارهلغتنامه دهخداچکاره . [ چ ِ رَ / رِ ] (ص نسبی ) (از: چه + کار + هَ ، پسوند) اهل چه کار و عامل کدام عمل و شاغل کدام شغل . || (ص مرکب ) نابکار. (ناظم الاطباء). رجوع به چکاری شود. || باطل و بیفایده . (ناظم الاطباء). رجوع به چکاری شود. || در تداول عامه ،کنایه
قارعةلغتنامه دهخداقارعة. [ رِ ع َ ] (ع اِ) نامی است رستاخیز را. (مهذب الاسماء). قیامت . || سختی روزگار. (منتهی الارب ). حادثه . سختی . (آنندراج ). داهیة تفجوهم . (منتهی الارب ). ج ، قوارع .
قارعةالدارلغتنامه دهخداقارعةالدار. [ رِ ع َ تُدْ دا ] (ع اِ مرکب ) ساحت سرای . (منتهی الارب ). فراخی در سرای . (مهذب الاسماء).
قارعةالطریقلغتنامه دهخداقارعةالطریق . [ رِ ع َ تُطْ طَ] (ع اِ مرکب ) بر سوی راه . (منتهی الارب ). سر راه .
قارعةالوادیلغتنامه دهخداقارعةالوادی . [رِ ع َ تُل ْ ] (اِخ ) گردنه ای است در میان وادی که رمی جمره از آنجا میکنند در منی . (معجم البلدان ج 7).
قارعةلغتنامه دهخداقارعة. [ رِ ع َ ] (اِخ ) (الَ ...) نام سوره ٔ صدویکمین است از سوره های قرآن مشتمل بر هشت یا یازده آیه و در مکه نازل شده و پس از عادیات و پیش از تکاثر واقع است و آغاز آن چنین است : القارعة ما القارعة.
درکوبلغتنامه دهخدادرکوب . [ دَ ] (نف مرکب ) درکوبنده . کوبنده ٔ در. قارع الباب . || مجازاً، طلبکار مبرم : و با مردی که در متاع بصارت ندارد معامله نکند تا از درکوب ایمن بود. (منتخب قابوسنامه ص 177).
قارعةلغتنامه دهخداقارعة. [ رِ ع َ ] (ع اِ) نامی است رستاخیز را. (مهذب الاسماء). قیامت . || سختی روزگار. (منتهی الارب ). حادثه . سختی . (آنندراج ). داهیة تفجوهم . (منتهی الارب ). ج ، قوارع .
قارعةالدارلغتنامه دهخداقارعةالدار. [ رِ ع َ تُدْ دا ] (ع اِ مرکب ) ساحت سرای . (منتهی الارب ). فراخی در سرای . (مهذب الاسماء).
قارعةالطریقلغتنامه دهخداقارعةالطریق . [ رِ ع َ تُطْ طَ] (ع اِ مرکب ) بر سوی راه . (منتهی الارب ). سر راه .
قارعةالوادیلغتنامه دهخداقارعةالوادی . [رِ ع َ تُل ْ ] (اِخ ) گردنه ای است در میان وادی که رمی جمره از آنجا میکنند در منی . (معجم البلدان ج 7).
قارعةلغتنامه دهخداقارعة. [ رِ ع َ ] (اِخ ) (الَ ...) نام سوره ٔ صدویکمین است از سوره های قرآن مشتمل بر هشت یا یازده آیه و در مکه نازل شده و پس از عادیات و پیش از تکاثر واقع است و آغاز آن چنین است : القارعة ما القارعة.
متقارعلغتنامه دهخدامتقارع . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) میان همدیگر قرعه زننده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مشغول به قرعه انداختن . (ناظم الاطباء). || نیزه زننده با هم . ج ، متقارعین . (فرهنگ فارسی معین ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقارع شود.
مقارعلغتنامه دهخدامقارع . [ م ُ رِ ] (ع ص ، اِ) غالب و مغلوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). || مهتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سید. (محیط المحیط). || خصم و حریف . (ناظم الاطباء).
تقارعلغتنامه دهخداتقارع . [ ت َ رُ ] (ع مص ) بهم بر (باهم ) قرعه زدن . (زوزنی ) (مجمل اللغة). میان همدیگر قرعه زدن (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || باهم شمشیر زدن . (زوزنی ). نیزه زدن به یکدیگر. (اقرب الموارد).