قوسرةلغتنامه دهخداقوسرة.[ ق َ س َ رَ / س َرْ رَ ] (ع اِ) زنبیل خرما. (منتهی الارب ). قوصرة. (اقرب الموارد). رجوع به قوصرة شود.
قوصرةلغتنامه دهخداقوصرة. [ ق َ ص َ رَ / ص َرْ رَ ] (ع اِ) قوصره . زنبیل خرما. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ظرفی است از نی برای حمل خرما. ابوبکر گوید: گمان نمیکنم که این کلمه عربی محض باشد اگرچه عرب بدان تکلم کرده ودر شعر فصیح نیز آمده است . (المعرب جوالیقی ص
قیاسرةلغتنامه دهخداقیاسرة. [ ق َ س ِ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قیسری .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قیسری شود.
کاسرهلغتنامه دهخداکاسره . [ س ِ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه شاهین بخش سرپل ذهاب شهرستان قصر شیرین ، واقع در ده هزارگزی جنوب خاوری سر پل ذهاب . کنار راه فرعی کلاوه . دشت و گرمسیر و دارای 100 تن سکنه است . آب از سراب قلعه شاهین دارد. محصول آن غلات و برنج و تو
قاصرةالطرفلغتنامه دهخداقاصرةالطرف . [ ص ِ رَ ت ُطْ طَ ] (ع ص مرکب ) زنی که بجز روی شوهر خود بروی دیگری چشم باز نکند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به قاصرات الطرف شود.
مادة قاصرةدیکشنری عربی به فارسیسفيد شدن بوسيله شستن با وسايل شيميايي , سفيدکردن , ماده اي که براي سفيد کردن(هرچيزي)بکار رود
قاصرةالطرفلغتنامه دهخداقاصرةالطرف . [ ص ِ رَ ت ُطْ طَ ] (ع ص مرکب ) زنی که بجز روی شوهر خود بروی دیگری چشم باز نکند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به قاصرات الطرف شود.
مادة قاصرةدیکشنری عربی به فارسیسفيد شدن بوسيله شستن با وسايل شيميايي , سفيدکردن , ماده اي که براي سفيد کردن(هرچيزي)بکار رود