قاضی القضاتفرهنگ فارسی عمید۱. رئیس قضات؛ رئیس قاضیان؛ سردادور.۲. کسی که از جانب خلیفه یا سلطان تعیین میشد و حق داشت به دعاوی مردم رسیدگی کند و برای شهرهای دیگر قاضی تعیین کند.
دُماسبcauda equinaواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهرشتههای عصبی که از انتهای مخروط نخاعی به پایین میروند
کادیلغتنامه دهخداکادی . (اِ) نباتی است بسیار خوشبو و آن از درختی حاصل میشود مانند درخت خرما و آن را به شیرازی گل گیری گویند و در ملک دکن کوره بکسر کاف و سکون واو و فتح رای بی نقطه خوانند شراب آن دفع آبله و جدری کند و جذام را نافع باشد. (برهان ). گل کیوره . روغن گل . روغن یاس . (الفاظ الادویه
کادءلغتنامه دهخداکادء. [ دِءْ ] (ع ص ) دیر رویاننده . (ناظم الاطباء). دیرروینده از نبات بر اثر رسیدن سرما بدان . (اقرب الموارد).
کاذیلغتنامه دهخداکاذی . (اِخ ) ابی العباس . از او ابوالحسین اسحاق بن احمدبن محمودبن ابراهیم روایت دارد. (معجم البلدان ). نیز رجوع به کاذی ابوالحسن احمد شود.
کاذیلغتنامه دهخداکاذی . (اِ) بر وزن شادی ، نباتی است بسیار خوشبوی و آن از درختی حاصل میشود مانند درخت خرما و آن را به شیرازی گل گیری گویند و در ملک دکن کوره به کسر کاف و سکون و فتح را خوانند شراب آن دفع آبله و جدری کند و جذام را نافع باشد. (برهان ). روغنی است و گیاهی خوشبوی و سرخ و هرچه باشد.
قاضی القضاتیلغتنامه دهخداقاضی القضاتی . [ ضِل ْ ق ُ ] (حامص مرکب ) شغل رئیس قاضیان . قضاء : این احمد مردی بود که با قاضی القضاتی وزارت داشت . (تاریخ بیهقی ).چون کارها قرار گیرد قاضی قضاتی نسا و طوس تو داری .(تاریخ بیهقی ). از نیابت وزارت و قاضی القضاتی و نقیب النقبائی و غیر آن
عبدالبرلغتنامه دهخداعبدالبر.[ ع َ دُل ْ ب َرر ] (اِخ ) ابن محمد، مکنی به ابوالبرکات . رجوع به ابن شحنه قاضی القضات عبدالبر... شود.
ابویوسفلغتنامه دهخداابویوسف . [ اَ بو س ُ ] (اِخ ) یعقوب انصاری . شاگرد ابوحنیفه . قاضی القضات بغداد به زمان هارون خلیفه ٔ عباسی . رجوع به یعقوب ... شود.
شورالزهرلغتنامه دهخداشورالزهر. [ ] (اِخ ) نام ناحیتی به فلسطین بطول 110 گام و بعرض 57 گام که از آن قاضی القضات حنفیه و برادر او حریری بوده است در سال 665 هَ . ق . (از نخبةالدهر دمشقی ص <span clas
قاضیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات حاکمشرع، داور، حَکَم، خبره، رئیس دادگاه، امین صلح، دادرس، هیئت دادرسان، هیئت داوران سلطان، شاه، پادشاه مرجع، مرجع نظردهنده قاضیالقضات
قاضیلغتنامه دهخداقاضی . (اِخ ) ابراهیم بن عبدالرحیم یا عبدالرحمن بن محمدبن سعداﷲ یا محمدبن ابراهیم بن سعداﷲبن جماعة، ملقب به برهان الدین و معروف به ابن جماعة. رجوع به ابن جماعة ابراهیم شود.
درب قاضیلغتنامه دهخدادرب قاضی . [ دَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور است . موقعیت دهستان جلگه و هوای آن معتدل است . این دهستان از 150 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و 28857 تن سکنه دارد. بزرگترین آبادی این د
چشمه قاضیلغتنامه دهخداچشمه قاضی . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «در سمت شمال جوزان در دو فرسنگی دولت آباد مزرعه ای است بنام جوزان ملایر که در دامنه ٔ کوه واقع شده و پانزده خانوار رعیت از الوار دارد. دارای مرتع خوب و چشمه ٔ آبی است و زراعتش دیم است و در بهار ایلات جهت تعلیف احشام بدا
چشمه قاضیلغتنامه دهخداچشمه قاضی . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ شهرستان ملایرکه در 14 هزارگزی جنوب خاوری شهر ملایر و 14 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ ملایر به اراک واقع است . جلگه و معتدل است و 9
حسین قاضیلغتنامه دهخداحسین قاضی . [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبدالرحیم تبریزی طباطبائی . درگذشته ٔ 1300 هَ . ق . او راست : تفسیر سوره ٔ فاتحه و انعام . (ذریعه ج 4 ص 337 و <span class="hl" d