قاقلیلغتنامه دهخداقاقلی . [ ق ُ ] (ع ص نسبی ) منسوب به قاقله .- عود قاقلی ؛ قسمی از عود بخور است . جنسی ازعود که از صنفی بهتر است و از قماری پست تر. رجوع به ترجمه ٔ فارسی ابن بطوطه ص 645، 654، <spa
قاقلیلغتنامه دهخداقاقلی . [ ق ُل ْ لا / ق ُ ] (معرب ،اِ) گیاهی است همچو اشنان شورمزه که شتر بچرد آن را. مدرّ بول و شیر است و از خوردن آن آب زرد روان گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) . و آن را به عربی قلام و به ترکی و فارسی شور نامند. نباتی است شبیه به اشنان و ا
کاکلیلغتنامه دهخداکاکلی . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوشخانه بخش باجگیران شهرستان قوچان در 68هزارگزی شمال باختری باجگیران و 6هزارگزی شمال مالرو عمومی اوغاز به اوزمان واقع است . زمینش کوهستانی و سردسیر است و <span class="
کاکلیلغتنامه دهخداکاکلی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) آنکه کاکل دارد.- مرغ ِ کاکلی ؛ مرغ که بر سر خوچی دارد.|| (اِ) چکاو.چکاوک . قبره . رجوع به ابوالملیح و چکاوک و قبره شود.
کاکلیفرهنگ فارسی عمیدپرندۀ کوچکی از نوع جل که بر روی سر چند پر به شکل کاکل دارد و ازحشرات تغذیه میکند.
کاکلیفرهنگ فارسی معین(کُ) [ تر - مغ - فا. ] (ص نسب . اِمر.) پرنده ای است از گونه های جل که در روی سر دارای چند پر به شکل کاکل است و در صحاری و مزارع خشک آسیا و اروپا و آفریقا زندگی می کند. یکی از اقسام آن به نام کاکلی کوهی مشهور است .
رجل الفلوسلغتنامه دهخدارجل الفلوس . [ رِ لُل ْ ف ُل ْ لو ] (ع اِ مرکب ) (از: رجل عربی ،به معنی پای + پولای لاتینی ، مرغ خانگی ) قاقلی . رجل الفروج . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجل الفروج . بلغت اندلس قاقلی گویند. (از مفردات ابن بیطار ص 137). رجوع به قاقلی و رجل الفروج
ملاحلغتنامه دهخداملاح . [ م ُل ْ لا ] (ع ص ) نمکین و خوب صورت . ج ، ملاحون . (منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (ناظم الاطباء). رجل ملاح ؛ مرد خوب صورت وآن املح از ملیح است . ج ، مُلاّحون . (از اقرب الموارد). || (اِ) شوره گیاه . (منتهی الارب ). از شوره گیاهان است و گویند قاقلی است . مُلاّحة واحد آن
رجل الفروجلغتنامه دهخدارجل الفروج . [ رِ لُل ْ ف ُ ] (ع اِ مرکب ) رجل الفلوس نیز گویند، آن قاقلیست . (ذخیره خوارزمشاهی ). به لغت اندلس قاقلی گویند. (از مفردات ابن بیطار ص 137).رجل الفلوس . قاقلی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دو کلمه ٔ بالا و تذکره ٔ داود ضریر ان
فلاملغتنامه دهخدافلام . [ ف َ ] (ع اِ) اسم عربی قاقلی است . (فهرست مخزن الادویه ). در مآخذ مهم لغت عرب دیده نشد.
نوشر آقاقلیلغتنامه دهخدانوشر آقاقلی . [ ن َ ش َ رِ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خشکه بیجار بخش خمام شهرستان رشت ، در 15 هزارگزی جنوب شرقی خمام ، در جلگه ٔ معتدل هوای مرطوب واقع است و 675 تن سکنه دارد. آبش از خشکه بیجار، محصولش برن