قالی بافلغتنامه دهخداقالی باف . (اِخ ) دهی جزء دهستان اختر پشتکوه بخت فیروزکوه شهرستان دماوند. و در 54هزارگزی جنوب فیروزه کوه و 18هزارگزی شمال راه شوسه ٔ گرمسار به سمنان واقع است . موقع جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیر است .<span c
قالیلغتنامه دهخداقالی . (اِ) قسمی از گلیم پرزدار منقش گرانبها که خالی نیز گویند.(ناظم الاطباء). مهمترین محصول صنعتی ایران در عصر حاضر قالی و قالیچه ٔ دست بافت است . قالی بافی از صنایع بسیار قدیم ایران است . میگویند که اسکندر کبیر وقتی برای اولین بار مقبره ٔ کوروش بزرگ را بازدید نمود مشاهده کر
کیالیلغتنامه دهخداکیالی .[ ک َی ْ یا ] (حامص ) عمل و شغل کیال . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیال شود. || (اِ مرکب ) مزدکیال و شخص پیمانه کننده . (ناظم الاطباء). دستمزدی که به وزن کننده ٔ محصول پردازند. (فرهنگ فارسی معین ).
کالپیلغتنامه دهخداکالپی . (اِخ ) شهر کوچکی است در شمال هندوستان و 15570 تن سکنه دارد. ابنیه و آثار قدیمی و کارخانه های شکر و کاغذسازی دارد. در زمان اکبرشاه شهر بزرگ و آبادی بوده است . (قاموس الاعلام ترکی ) : بواسطه ٔ این نفاق که در میان
کالیلغتنامه دهخداکالی . (حامص ) خامی . ناپختگی . نارسیدگی . مقابل رسیدگی . || (اِ) نوعی نانخورش زنان . (از شعوری ج 2 ورق 265 الف ).
قالی بافیلغتنامه دهخداقالی بافی . (حامص مرکب ) عمل قالی باف . شغل بافنده قالی . || (اِ مرکب ) محل بافتن قالی . کارگاه قالی .
قالی باف بالالغتنامه دهخداقالی باف بالا. [ ف ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور. در 30هزارگزی جنوب خاوری چکنه بالا واقع است . موقع جغرافیائی آن کوهستانی و معتدل است . 81 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولات آ
قالی باف پائینلغتنامه دهخداقالی باف پائین . [ ف ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور. در 32 هزارگزی جنوب خاوری چکنه بالا واقع است . موقع جغرافیائی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . 51 تن سکنه دارد. آب آن از قنات
فراشلغتنامه دهخدافراش . [ ف َرْ را ] (ع ص ، اِ) صیغه ٔ مبالغه از فرش . (از اقرب الموارد). آنکه فرش و بساط را گسترد : فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد. (گلستان ).تا جهان بوده ست فراشان گل از سلحداران خار آزرده اند. سعدی .حش
بافلغتنامه دهخداباف . (نف مرخم ) مخفف بافنده که نعت فاعلی است از مصدر بافتن بهمه معانی ، و این صورت مخفف در صفات فاعلی مرکب بیشتر متداول است ، همچون : ابریشم باف . توری باف . جاجیم باف . جوراب باف . جوال باف . که صورت مخفف آن ابریشم بافنده و... است . در کلمات مرکب ذیل «باف » را توان دید، بیش
فرشلغتنامه دهخدافرش . [ ف َ ] (ع اِ) بساط افکنده . (منتهی الارب ). گستردنی . زیرانداز. قالی . (یادداشت به خط مؤلف ). مفروش از اسباب خانه . (اقرب الموارد) : از تو خالی نگارخانه ٔ جم فرش دیبا کشیده بر بجکم . رودکی .از وی بساطها و ف
قالیلغتنامه دهخداقالی . (اِ) قسمی از گلیم پرزدار منقش گرانبها که خالی نیز گویند.(ناظم الاطباء). مهمترین محصول صنعتی ایران در عصر حاضر قالی و قالیچه ٔ دست بافت است . قالی بافی از صنایع بسیار قدیم ایران است . میگویند که اسکندر کبیر وقتی برای اولین بار مقبره ٔ کوروش بزرگ را بازدید نمود مشاهده کر
قالیلغتنامه دهخداقالی . (اِخ ) بنقل احمدبن یحیی ، زنی است که بحکومت ارمنستان رسید. رجوع به قالی قلا شود.
قالیلغتنامه دهخداقالی . (اِخ ) دهی است به حدود مرغزار. قالی میوه ٔ اندک دارد و غلات فراوان . (نزهةالقلوب چ بریل ج 3 ص 123). مرغزار قالی بر کنار آب پرواب افتاده است و جائی است خرم ، اما گیاهش بزمستان چارپایان را موافق بود و بت
قالیلغتنامه دهخداقالی . (ع ص ) بریان سازنده . (آنندراج ).طباخ . قلیه پز. (ناظم الاطباء). || دشمن دارنده . (آنندراج ). سخت ناپسنددارنده . (ناظم الاطباء).
جوشقان قالیلغتنامه دهخداجوشقان قالی . [ ج َ ش ِ ن ِ ] (اِخ ) قصبه ای از کاشان . عده ٔ قری 22، مساحت 32 فرسنگ ، جمعیت 12270 تن . مرکز میمه . رجوع به جوشقان شود.
چارمثقالیلغتنامه دهخداچارمثقالی . [ م ِ ] (ص نسبی ) چهارمثقالی . منسوب به چهارمثقال . || کلمه ای که در مورد تحقیر و توهین کسی بر زبان می آورند. نوعی دشنام . فحش و ناسزا.
قالیلغتنامه دهخداقالی . (اِ) قسمی از گلیم پرزدار منقش گرانبها که خالی نیز گویند.(ناظم الاطباء). مهمترین محصول صنعتی ایران در عصر حاضر قالی و قالیچه ٔ دست بافت است . قالی بافی از صنایع بسیار قدیم ایران است . میگویند که اسکندر کبیر وقتی برای اولین بار مقبره ٔ کوروش بزرگ را بازدید نمود مشاهده کر