قبنةلغتنامه دهخداقبنة. [ ق ُ ن َ ] (ع مص ) شتافتن در حاجت و نیاز. (منتهی الارب ). || (اِمص ) شتابی در کار و حاجت و نیاز. (ناظم الاطباء).
کبنةلغتنامه دهخداکبنة. [ ک ُ ب ُن ْ ن َ ] (ع اِ) نان خشک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نان . (از اقرب الموارد).
کبنةلغتنامه دهخداکبنة. [ ک ُ ن َ ] (ع اِ) بازیی است مر عربان را. (منتهی الارب ). بازیی است . (از اقرب الموارد).
کژبینیلغتنامه دهخداکژبینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل و حالت کژبین . دوبینی . احولی . (فرهنگ فارسی معین ). لوچی . کژچشمی . کج بینی . || بدخواهی . نابکاری . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کژبین و احول شود.
کژبینیلغتنامه دهخداکژبینی . [ ک َ ] (ص مرکب ) که بینی کژ دارد. آنکه بینی وی کج باشد. (فرهنگ فارسی معین ) : سرطان (دلالت کند بر)... کژبینی ناهموار دندان . (التفهیم ).