قتاللغتنامه دهخداقتال . [ ق َ ] (ع اِ) جان و تن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نفس . (اقرب الموارد). || بقیه ٔ جسم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) توانائی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قوه . یقال : ناقة ذات قتال ، اذا کانت وثیقة. (اقرب الموارد). تن آوری و استواری : ناقه ٔ
قتاللغتنامه دهخداقتال . [ ق َت ْ تا ] (ع ص ) بسیار کشنده . بسیار قتل کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : به تیغ هندی دشمن قتال می نکندچنانکه دوست به شمشیر غمزه ٔ قَتّال . سعدی .مکن به چشم ارادت نگاه در دنیاکه پشت مار بنفش است و
قتاللغتنامه دهخداقتال . [ ق ِ ] (ع مص ) مقاتله . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قیتال . محاربه . (اقرب الموارد). کشش و کارزار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). با یکدیگر کارزار کردن . (ترتیب عادل جرجانی ) : به تیغ هندی دشمن قتال می نکندچنانکه دوست به شمشیر غمزه
کتاللغتنامه دهخداکتال . [ ک َ ] (ع اِ) گوشت . || نفس . || حاجت که روا کنی آن را. || مؤونت . || هر چه که اصلاح آن کرده باشنداز طعام و لباس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بدی زیست و تنگی آن . (منتهی الارب ). سوء عیش . (اقرب الموارد). || (اِمص ) درشتی اندام . (منتهی الارب ). درشتی جسم .
قِتَالُفرهنگ واژگان قرآنکشتن - جنگ (قتال به معناي آن است که شخصي قصد کشتن کسي را کند ، که او قصد کشتن وي را دارد )
قتالیلغتنامه دهخداقتالی . [ ] (اِخ ) از شاعران مشهد است که به علافی مشغول بوده . این رباعی از اوست :گر جان طلبی ز من اداخواهم کرددشنام اگر دهی دعا خواهم کردهرگز نشود کز تو بگردانم روی هرچند جفا کنی وفا خواهم کرد.(آتشکده ٔ آذر چ دکتر شهیدی ص <span class="hl
ام قتاللغتنامه دهخداام قتال . [ اُم ْ م ِ ق ِ ] (اِخ ) رفیقه یا قتیله دختر نوفل بن اسد. مطابق بعضی از روایات از زنان دانشمند دوره ٔ جاهلیت بوده است . رجوع به ریحانة الادب ج 6 ص 231 شود.
تمساح قتاللغتنامه دهخداتمساح قتال . [ ت ِ ح ِ ق َت ْ تا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شمشیر است . (انجمن آرا).
محوکةلغتنامه دهخدامحوکة. [ م َح ْ وَ ک َ ] (ع اِمص ) قتال . کُشِش . یقال ترکتهم فی محوکة؛ ای فی قتال . (منتهی الارب ).
زؤامیلغتنامه دهخدازؤامی . [ زُ آ ما ] (ع اِ) (از «زٔم ») قتال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). قتال و جنگ و نبرد. (ناظم الاطباء).
قتالیلغتنامه دهخداقتالی . [ ] (اِخ ) از شاعران مشهد است که به علافی مشغول بوده . این رباعی از اوست :گر جان طلبی ز من اداخواهم کرددشنام اگر دهی دعا خواهم کردهرگز نشود کز تو بگردانم روی هرچند جفا کنی وفا خواهم کرد.(آتشکده ٔ آذر چ دکتر شهیدی ص <span class="hl
ام قتاللغتنامه دهخداام قتال . [ اُم ْ م ِ ق ِ ] (اِخ ) رفیقه یا قتیله دختر نوفل بن اسد. مطابق بعضی از روایات از زنان دانشمند دوره ٔ جاهلیت بوده است . رجوع به ریحانة الادب ج 6 ص 231 شود.
استقتاللغتنامه دهخدااستقتال . [ اِ ت ِ تا ] (ع مص ) کشتن خواستن .(منتهی الارب ). مبالغه کردن در حرب و خود را کشتن درآن . || باک نداشتن از مرگ از روی دلاوری . (از منتهی الارب ). || حریصی نمودن بر جنگ تا گوئی که او را آرزو میکند که کشته شود. (زوزنی ).
اقتاللغتنامه دهخدااقتال .[ اِ ] (ع مص ) فرا کشتن آمدن . (تاج المصادر بیهقی ).با کشتن دادن . (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به قتلگاه فرستادن . (منتهی الارب ). به قتلگاه بردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
القتاللغتنامه دهخداالقتال . [ اَ ق ِ ] (ع صوت ) مرکب از «الَ » حرف تعریف عربی و قتال مصدر قاتَل َ بمعنی جنگ کردن ، و مراد فراخواندن و تشویق بجنگ است . رجوع به قتال شود : درع حکمت پوشم و بی ترس گویم القتال خوان فکرت سازم و بی بخل گویم الصلا.خ