قحطی

qahti

معنی

۱. خشک‌سالی و نایاب شدن و کم‌یاب شدن خواربار.

مترادف

تنگسالی، خشکسالی، غلا، قحطزار

برابر پارسی

خشکسالی، کمیابی، نایاب

جست‌وجوی دقیق

قحطی

لغت‌نامه دهخدا

قحطی . [ ق َ ] (حامص ) نایابی . یافت نشدن : برای یک دم تیغ تو صد خون میشود بر هم در این کشور ز بختم قحطی آب است پنداری . میر یحیی شیرازی (از آنندراج ).رجوع به قحط شود.

قحطی

لغت‌نامه دهخدا

قحطی . [ ق َ طی ی ] (ع ص ) بسیارخوار. و این لغتی است عراقی . (منتهی الارب ).

قحطی

فرهنگ فارسی عمید

۱. خشک‌سالی و نایاب شدن و کم‌یاب شدن خواربار.

قحطی

دیکشنری فارسی به عربی

جوع , مجاعة

قحطی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

famine

جست‌وجوی هم‌آوا

آدم قحطی

فرهنگ فارسی معین

( ~. قَ) ( اِ.) کنایه از: کمیابی آدم های شایسته و کارآمد.

قحطی سال ما

گویش مازنی

روزگار قحطی و خشکسالی – روزگار گرسنگی و فقر

قعط

لغت‌نامه دهخدا

قعط. [ ق َ ع َ ] (ع مص ) ذلیل و زبون و خوار شدن . (اقرب الموارد).

کهت

لغت‌نامه دهخدا

کهت . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خبر است که در بخش بافت شهرستان سیرجان واقع است و 211 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

کهد

لغت‌نامه دهخدا

کهد. [ ک َ ] (ع اِ) جهد و کوشش . (ناظم الاطباء). جهد، و گویند: اصابه کهد و جهد، به یک معنی . (از اقرب الموارد). || مشقت . (ناظم الاطباء).

جست‌وجوی مشابه

آدم قحطی

فرهنگ فارسی معین

( ~. قَ) ( اِ.) کنایه از: کمیابی آدم های شایسته و کارآمد.

قحطی سال ما

گویش مازنی

روزگار قحطی و خشکسالی – روزگار گرسنگی و فقر

جست‌وجوی متن

starvation

دیکشنری انگلیسی به فارسی

گرسنگی، قحطی، قحطی زدگی، رنج و محنت

قَتى

گویش بختیاری

قحطى.

pastorless

دیکشنری انگلیسی به فارسی

بدون قحطی

خشکسالی

گویش تهرانی

قحطی

قحط و غلا

گویش تهرانی

قحطی

جست‌وجوی هم‌آغاز

قحطی سال ما

گویش مازنی

روزگار قحطی و خشکسالی – روزگار گرسنگی و فقر

جست‌وجوی هم‌قافیه

آدم قحطی

فرهنگ فارسی معین

( ~. قَ) ( اِ.) کنایه از: کمیابی آدم های شایسته و کارآمد.

ترجمه مقاله