قدریهفرهنگ فارسی عمیدفرقهای از مسلمانان که منکر قضا و قدر هستند و هر کسی را در کار خود فاعل مختار میدانند. آنها معتقدند انسان در اعمال و رفتار خود آزاد است و میتواند کاری را به ارادۀ خود انجام دهد یا ترک کند.
کدرةلغتنامه دهخداکدرة. [ ک َ دَ رَ ](ع اِ) گل و لای حوض که به تک نشسته یا جامه ٔ غوک و مانند آن که بر روی آب باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). لجن . لای یا بزغسمه . || ابر تنک .(منتهی الارب ) (آنندراج ). ابر رقیق . (از اقرب الموارد). کُدری . رجوع به کدری شود. || پاره ای از گل تراشه . (م
کدرةلغتنامه دهخداکدرة. [ ک ُ رَ ] (ع مص ) تیره شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کَدَر. کَدارَة. کُدور. کُدورَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به هر یک از مصادر فوق شود.
کدرةلغتنامه دهخداکدرة. [ ک ُ رَ ](ع اِمص ) تیرگی . کدورة. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تیرگی رنگ . (ناظم الاطباء).والکدرة فی اللون و الکدورة فی الماء و العین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به کَدَر شود.
قدرةلغتنامه دهخداقدرة. [ ق َ دَ رَ ] (ع اِ) شیشه ٔ خرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || و گویند: کم قَدَرَة نخلک ؛ یعنی چه مقدار خرمابنان است . و گویند: غرس علی القدرة و هی ان یغرس علی حد معلوم بین کل نخلتین . (منتهی الارب ).
قدرةلغتنامه دهخداقدرة. [ ق ُ رَ ] (ع مص ) قدرت . توانستن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) توانائی . (آنندراج ). || قدرت در اصطلاح علم کلام تمام ارباب ملل مختلف متفقند در آنکه حق تعالی و تقدس قادر است ، یعنی فاعل به اختیار است . اگر خواهد فعل کند، و اگر نخواهد ترک کندبه حسب دواعی مختلفه و مذهب فلا
تقدیرگرافرهنگ مترادف و متضادقدریمشرب، قدری، قدریه، جبریمسلک ≠ تفویضگراقدریمشربی، جبریمسلکی ≠ تفویضگرایی
مفوضهفرهنگ فارسی عمیدفرقهای از مسلمانان که قائل به اختیار انسان بودند و اعتقاد داشتند خداوند آزادی و اختیار را به انسان تفویض کرده است؛ قدریّه.
قدریةلغتنامه دهخداقدریة. [ ق َ دَ ری ی َ ] (اِخ ) کسانی هستند که گمان کنند هرکس آفریدگار کار خویش است و کفر و معاصی را به تقدیر خدا ندانند. (تعریفات جرجانی ). طائفه ای از معتزله اند. از معتزله بیست مذهب منشعب گشته که یکی از آنان قدریه است و همه در چند امر با هم اتفاق کلمه دارند یکی اینکه منکر