قدغنلغتنامه دهخداقدغن . [ ق َ دَ غ َ ] (ترکی ، اِ) ظاهراً لفظ ترکی است به معنی تأکید و تقید و کنایه از تنبیه ساختن و مانع آمدن از کاری و صاحب مؤید الفضلاء این لفظ را فارسی دانسته . (آنندراج ).
قدغن کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص کردن، ممنوع داشتن، جلوگیری کردن، وتوکردن، حرام اعلام کردن، تحریم کردن، بایکوت کردن، منع کردن، امتناع کردن، لغو کردن
قدغنچیلغتنامه دهخداقدغنچی . [ ق َ دَ غ َ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) تأکیدکننده . || دربان . || چوبدار. || محصل . (آنندراج ).
قدغنچیلغتنامه دهخداقدغنچی . [ ق َ دَ غ َ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) تأکیدکننده . || دربان . || چوبدار. || محصل . (آنندراج ).