لغتنامه دهخدا
راه افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) حرکت کردن . (فرهنگ نظام ). آغاز حرکت کردن . آغاز رفتن کردن . (یادداشت مؤلف ). کوچ و رحلت کردن : امروز یک قافله برای شیراز راه افتاد. (از فرهنگ نظام ). || به رفتار آمدن کودک . (ناظم الاطباء). || جاری شدن . روان شدن . جریان پیدا کردن .- <s