قدوملغتنامه دهخداقدوم . [ ق َ ] (ع ص ) نیک مبارز. || دلیر. || بسیار پیش درآینده . || (اِ)تیشه . ج ، قدائم و قُدُم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طواف قدوملغتنامه دهخداطواف قدوم . [ طَ ف ِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به طواف القدوم و حج شود.
قدومهلغتنامه دهخداقدومه . [ ق ُ م َ ] (اِ) گیاهی است از تیره ٔ چلیپائیان که لعاب بسیار دارد و دانه های Erysimum است و آن را قدومه ٔ شیرازی یا تودری میگویند، ولی دانه های Thlaspis نیز بنام قدومه ٔ کوهی به همان مصارف میرسد. (گیا
قدومیلغتنامه دهخداقدومی . [ ق َ دَ ما ] (اِخ ) جائی است در جزیره یا در بابل . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
قدومهفرهنگ فارسی معین(قُ دُّ مَُ یا مِّ) (اِ.) گیاهی است از تیرة صلیبیان که علفی است و دارای گل های کوچک و زرد رنگ می باشد و معمولاً در کنار جاده ها روییده می شود. در این گیاه اسانس گوگردداری وجود دارد. دانه های آن به عنوان ضد اسکوربوت و مدر و خلط آور به صورت شربت یا دم کرده مصرف می شود و بیشتر در موارد گرفتگی صدا و بیم
قدائملغتنامه دهخداقدائم . [ ق َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قدوم . نیک مبارزان و دلیران . رجوع به قدوم شود. ج ِ قدیم . (منتهی الارب ). رجوع به قدیم شود.
مقلسلغتنامه دهخدامقلس . [ م ُ ق َل ْ ل ِ ] (ع ص ) چوب باز. (مهذب الاسماء). بازیگر وقت قدوم ملوک و امرا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آن که بازیگری می کند پیشاپیش امیر هنگام قدوم وی به شهر. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
آیین بندیلغتنامه دهخداآیین بندی . [ ن َ / ن ِ ب َ ] (حامص مرکب ) آذین شهر.شهرآرای هنگام قدوم شاهی یا بزرگی یا جشن و سوری .
قادملغتنامه دهخداقادم . [ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قدوم . از سفر بازآینده . ج ، قُدُم ، قُدّام . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قدومهلغتنامه دهخداقدومه . [ ق ُ م َ ] (اِ) گیاهی است از تیره ٔ چلیپائیان که لعاب بسیار دارد و دانه های Erysimum است و آن را قدومه ٔ شیرازی یا تودری میگویند، ولی دانه های Thlaspis نیز بنام قدومه ٔ کوهی به همان مصارف میرسد. (گیا
قدومیلغتنامه دهخداقدومی . [ ق َ دَ ما ] (اِخ ) جائی است در جزیره یا در بابل . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
قدومهفرهنگ فارسی معین(قُ دُّ مَُ یا مِّ) (اِ.) گیاهی است از تیرة صلیبیان که علفی است و دارای گل های کوچک و زرد رنگ می باشد و معمولاً در کنار جاده ها روییده می شود. در این گیاه اسانس گوگردداری وجود دارد. دانه های آن به عنوان ضد اسکوربوت و مدر و خلط آور به صورت شربت یا دم کرده مصرف می شود و بیشتر در موارد گرفتگی صدا و بیم
طواف قدوملغتنامه دهخداطواف قدوم . [ طَ ف ِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به طواف القدوم و حج شود.
طواف القدوملغتنامه دهخداطواف القدوم . [ طَفُل ْ ق ُ ] (ع اِ مرکب ) آن را طواف التحیة و طواف اللقاء و طواف اول عهد نیز خوانند. طوافیست که موقع دخول به مکه معمول میدارند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).