قربتفرهنگ فارسی عمید۱. نزدیکی.۲. نزدیکی در مکان و منزلت.۳. آنچه موجب تقرب به خدا گردد از طاعت، عبادت، و کارهای نیکو.
کربتلغتنامه دهخداکربت . [ ک ُ ب َ ](ع اِ) کربة. اندوه دم گیر. (فرهنگ فارسی معین ) (از بحر الجواهر). حزن . اندوه . دلگیری . (ناظم الاطباء) : اگر امروز سد این ثلمت و کشف این کربت نکنیم فردا... ما را از انقیاد و تتبع او چاره نباشد. (مرزبان نامه از فرهنگ فارسی معین ). و از
ﺯﻟﻔﺎواژهنامه آزادزُلفا:(زلف موی بلندِ سر، گیسو + الف (پسوند نسبت)) ؛ منسوب به زلف. || (به مجاز) زیبایی زلف معشوق. || (در عربی، زلفی) نزدیکی و منزلت و قربَت.
زلفافرهنگ نامها(تلفظ: zolfā) (زلف = موی بلندِ سر ، گیسو + الف (پسوند نسبت)) ، روی هم به معنی منسوب به زلف و (به مجاز) زیبایی زلف معشوق است ؛ (در عربی ، زلفی) نزدیکی و منزلت و قربَت .
قربةلغتنامه دهخداقربة. [ ق ُ ب َ ] (ع اِمص ) خویشی . || نزدیکی . (منتهی الارب ). قرب . گویند قربة در منزلت است و قرب در مکان و قربی در رحم است . (از اقرب الموارد). قُرُبة. رجوع به قُرب شود.- قصد قربة (قربت ) . رجوع به قصد شود.
واسلةلغتنامه دهخداواسلة. [ س ِ ل َ ] (ع اِ) منزلت در نزد پادشاه . (از اقرب الموارد). || درجه . (اقرب الموارد). || وسیله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قربت یعنی آنچه بدان به دیگری تقرب جویند. (از اقرب الموارد).
قرابةلغتنامه دهخداقرابة. [ ق ِ ب َ ] (ع مص ) به شب سیر کردن جهت به آب آمدن . (منتهی الارب ). گویند: قربت الابل قِرابة؛ به شب سیر کردند شتران جهت به آب آمدن بامدادان . (منتهی الارب ). || رفتن بسوی آب هرگاه بین رونده و آب یک شب فاصله باشد. (از منتهی الارب ). گویند: قَرَبْت َ، اذا سرت الی الماء و