کرکرهلغتنامه دهخداکرکره . [ ک ِ ک ِ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد. کوهستانی و معتدل است و 135 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کرکرةلغتنامه دهخداکرکرة. [ ک َ ک َ رَ ] (ع مص ) بارها برگردانیدن کسی را و چندین بار عود دادن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوفتن دانه را و شکستن آن را و پاک کردن . || خندیدن .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || برگردانیدن باد ابر را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و
کرکرةلغتنامه دهخداکرکرة. [ ک ِ ک ِ رَ ] (ع اِ) پنجم سپل شتر و آن گردی سخت میان سینه ٔ اوست یا سینه ٔ هر ستور ذی خف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رحی زور شتر و گفته اند سینه ٔ هر ذی خف . (از اقرب الموارد). || گروهی از مردم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
قرقرهلغتنامه دهخداقرقره . [ ق ِ ق ِ رَ / رِ ق َ ق َ رَ / رِ ] (اِ) رجوع به غرغره شود. || نام چرخی است که گناهکاران را به ریسمان بسته بدان آویزند. (آنندراج ).
قرقرهفرهنگ فارسی عمید۱. استوانهای با دو انتهای پهن که به دور آن نخ پیچیده شده باشد.۲. قاب یا ماسورۀ چرخان که برای پیچیدن نخ، طناب، فیلم، نوار یا امثال آنها به کار میرود.۳. چرخ نصبشده روی محوری با دورۀ برآمده برای حمل تسمۀ تخت، یا دورۀ شیاردار برای حمل طناب، تسمۀ جناغی، یا زنجیر؛ پولی.
کلاته قرقرهلغتنامه دهخداکلاته قرقره . [ ک َ ت ِ ق َ ق َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزدوران بخش سرخس شهرستان مشهد. محلی کوهستانی و معتدل است . سکنه 448 تن . آب آنجا از چشمه ،محصول آن غلات ، لبنیات و شغل مردم زراعت و مالداری وقالیچه بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ا
قرقرهلغتنامه دهخداقرقره . [ ق ِ ق ِ رَ / رِ ق َ ق َ رَ / رِ ] (اِ) رجوع به غرغره شود. || نام چرخی است که گناهکاران را به ریسمان بسته بدان آویزند. (آنندراج ).
قرقرهفرهنگ فارسی عمید۱. استوانهای با دو انتهای پهن که به دور آن نخ پیچیده شده باشد.۲. قاب یا ماسورۀ چرخان که برای پیچیدن نخ، طناب، فیلم، نوار یا امثال آنها به کار میرود.۳. چرخ نصبشده روی محوری با دورۀ برآمده برای حمل تسمۀ تخت، یا دورۀ شیاردار برای حمل طناب، تسمۀ جناغی، یا زنجیر؛ پولی.
باقرقرهلغتنامه دهخداباقرقره . [ ق ِ ق َ رَ / رِ ] (اِ) باقری قره . مرغی است حلال گوشت و ازجمله ٔ طیور وحشی میباشد. همان خروس کولی است یا تترا . (یادداشت مؤلف ). قطاة. باقری قره . سیه سینه . سبری . رجوع به باقری قره شود.