قرنیهفرهنگ فارسی عمیدبخشی از پردۀ صلبیه که در جلو چشم قرار دارد و کاملاً شفاف است و نور را بهسهولت از خود عبور میدهد.
قرنیهفرهنگ فارسی معین(قَ یِّ) [ ع . قرنیة ] (اِ.) لایة شفافی که در جلو چشم قرار دارد و نور را از خود عبور می دهد.
چکرنهلغتنامه دهخداچکرنه . [چ ِ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) مرغی است گردن دراز که او را کاروانک نیز گویند و به عربی مذکر او را کروای [ بر وزن انسان ] خوانند. (برهان ). کاروانک که مرغی گردن دراز باشد. (ناظم الاطباء). چفتک و چفنک . مرغی درازگردن که پیوسته در کنار آب نشی
قیرینهلغتنامه دهخداقیرینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به قیر. قیرین . || سیه فام : شبی گیسو فروهشته به دامن پلاسین معجر و قیرینه گرزن .منوچهری .
کرنگهلغتنامه دهخداکرنگه . [ ک ُ رُ گ َ / گ ِ ] (اِ) کرنده . لیف شوی مالان و جولاهگان . (ناظم الاطباء). لیف جولاهگان . (برهان ).
کرنگهلغتنامه دهخداکرنگه .[ ک ُ رَ گ ِ ] (اِ) کرنده . (برهان ) (آنندراج ). کرنگ .کرن . کرند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). میدان اسب دوانی . || صف کشیدن . حلقه زدن مردم و سپاه . (برهان ) (ناظم الاطباء). || رنگ مخصوص اسب . (برهان ). || دیگ رنگرزان . (ناظم الاطباء). دیگ رنگرزی . || (اِخ ) نام رودخانه
قرنیهدرشتیkeratoglobus, megalocorneaواژههای مصوب فرهنگستاننابهنجاری تکاملی و معمولاً دوطرفۀ قرنیه که سبب میشود قطر قرنیه تا بزرگسالی گاه به بیش از 18 میلیمتر برسد
قرنیهدرشتیkeratoglobus, megalocorneaواژههای مصوب فرهنگستاننابهنجاری تکاملی و معمولاً دوطرفۀ قرنیه که سبب میشود قطر قرنیه تا بزرگسالی گاه به بیش از 18 میلیمتر برسد
زیداربست قرنیهstroma of corneaواژههای مصوب فرهنگستانمادۀ زمینهای قرنیه که یکی از لایههای پنجگانۀ آن محسوب میشود
فتق قرنیهkeratocele, descemetoceleواژههای مصوب فرهنگستانبیرونزدگی لایۀ عمقی قرنیه موسوم به غشای دِسِمِه