قرینلغتنامه دهخداقرین . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) جائی است در یمامه ، و نجده ٔ حروزی نزدیک آن به قتل رسیده است . (از معجم البلدان ).
قرینلغتنامه دهخداقرین . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) لقب وی عثمانی جد موسی بن جعفربن قرین است . (اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به قرینی (موسی ...) شود.
قرینلغتنامه دهخداقرین . [ ] (اِخ ) جائی است ، و ذوالرمة دراشعار خود از آن یاد کرده است . (از معجم البلدان ).
کایرونChironواژههای مصوب فرهنگستانسیارکی به قطر 180 کیلومتر که به دور کمربند سیارکها و در محدودهای بین مدار مشتری و اورانوس به دور خورشید میگردد
سنگچینcairn, clearance cairnواژههای مصوب فرهنگستانتودهای از سنگ لاشه که برای یادبود یا نشانهگذاری غالباً بر روی یک گور چیده میشده است
موتورپیشkeirin, keirin raceواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه که در آن یک موتورسوار مسافت معینی را در پیشاپیش دوچرخهسواران حرکت میکند تا سرعت آنها را تنظیم کند و سپس با خروج موتورسوار از راهه رقابت بین دوچرخهسواران آغاز میشود
قرینینیلغتنامه دهخداقرینینی . [ ق َ ن َ نی ] (اِخ ) ابومظفر محمدبن حسین . از مردم قرینین است ، و آن دهی است در مروشاه جهان . (منتهی الارب ).
قرینتانلغتنامه دهخداقرینتان . [ ق ُ رَ ن َ ] (اِخ ) دو رشته کوه دراز است در بلاد بنی نمیر. (از معجم البلدان ).
قرینینیلغتنامه دهخداقرینینی . [ ق َ ن َ نی ] (ص نسبی ) نسبت است به قرینَین . (منتهی الارب ) (انساب ). رجوع به قرینین شود.
قرینینلغتنامه دهخداقرینین . [ ق َ ن َ ] (اِخ ) دهی است درمروشاه جهان . (منتهی الارب ). شهر کوچکی است در وادی مرو که بدان برکدیز گویند. گروهی از دانشمندان بدان منسوبند. (اللباب فی تهذیب الانساب ) (انساب سمعانی ).
قرینینیلغتنامه دهخداقرینینی . [ ق َ ن َ نی ] (اِخ ) ابومظفر محمدبن حسین . از مردم قرینین است ، و آن دهی است در مروشاه جهان . (منتهی الارب ).
قرینتانلغتنامه دهخداقرینتان . [ ق ُ رَ ن َ ] (اِخ ) دو رشته کوه دراز است در بلاد بنی نمیر. (از معجم البلدان ).
قرینینیلغتنامه دهخداقرینینی . [ ق َ ن َ نی ] (ص نسبی ) نسبت است به قرینَین . (منتهی الارب ) (انساب ). رجوع به قرینین شود.
قرینینلغتنامه دهخداقرینین . [ ق َ ن َ ] (اِخ ) دهی است درمروشاه جهان . (منتهی الارب ). شهر کوچکی است در وادی مرو که بدان برکدیز گویند. گروهی از دانشمندان بدان منسوبند. (اللباب فی تهذیب الانساب ) (انساب سمعانی ).
دائرةالصقرینلغتنامه دهخدادائرةالصقرین . [ ءِ رَ تُص ْ ص َ رَ ] (ع اِ مرکب ) دو دائره ٔ سپس جای کبد. (منتهی الارب ). الخامسة عشرة و السادسة عشرة من الدوائر التی تکون فی الخیل . و هما دائرتان بین الحجبتین و المقصرتین . (صبح الاعشی ج 2 ص 29</s
ذوالشقرینلغتنامه دهخداذوالشقرین . [ ] (اِخ ) ابن مساقعبن صفوان . پسرعم و شوی نخستین جویریه یکی ازامهات مؤمنین است ، حبیب السیر جزو 3 از ج 1 ص 147.
نجف آباد باقرینلغتنامه دهخدانجف آباد باقرین . [ ن َ ج َ دِ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران ، در 3 هزارگزی شمال ورامین و یک هزارگزی مشرق راه ورامین به تهران در جلگه ٔ معتدل هوایی واقع است و 282 تن سکنه د
نصرت قرینلغتنامه دهخدانصرت قرین . [ ن ُ رَ ق َ] (ص مرکب ) فیروز. مظفر. نصرت گستر. (ناظم الاطباء). که با فتح و پیروزی قرین است . که با ظفر همراه است .
هم قرینلغتنامه دهخداهم قرین . [ هََ ق َ ] (ص مرکب ) این لفظ (هم ) در ترکیب هم قرین درست نیست زیرا قرین صیغه ٔ صفت مشبهه است نه صیغه ٔ مصدر. (از غیاث ). لفظِ هم پیش از اسم یا مصدر درمی آید و صفت میسازد : آن یوسف گردون نشین عیسی ّ پاکش هم قرین در دلو رفته پیش از این