قساملغتنامه دهخداقسام . [ ق َ ] (اِخ )نام جائی است . یکی از شاعران عرب گوید : فهممت ثم ذکرت لیل لقاحنابلوی عنیزة او بنعف قسام .و ابن خالیوه آن را قشام به ضم قاف و شین معجمه ضبط کرده است . (معجم البلدان ). رجوع به قشام شود.
قساملغتنامه دهخداقسام . [ ق َ ] (ع اِمص ) حُسن . (منتهی الارب ). جمال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خوبی صورت . (ناظم الاطباء). نیکویی . (مهذب الاسماء). قسامة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قسامة شود. || شدت گرما. (منتهی الارب ). شدت حَرّ. (اقرب الموارد) (ناظم الاطب
قساملغتنامه دهخداقسام . [ ق َس ْ سا ] (اِخ ) حارثی . مردی بود بر دمشق مسلط گردید و مدت درازی بر آن شهر حکومت داشت . اصل اواز ده تلفیتا یکی از قرای کوهستان سیز بین حمص و بعلبک است . در آغاز شغل پَستی داشت ولی سرانجام صاحب ثروت و پیروانی گردید و به وسیله ٔ آنان به سال <span class="hl" dir="ltr"
قساملغتنامه دهخداقسام . [ ق َس ْ سا ] (اِخ ) یزیدبن ابویزید، مکنی به ابوالازهر بصری . از محدثان است . وی از معاذة عدویة روایت کند و بصریان از او روایت دارند. به سال 130 هَ . ق . وفات یافت . (اللباب فی تهذیب الانساب ).
قشاملغتنامه دهخداقشام . [ ق ُ ] (ع اِ) باقی مانده ٔ بر خوان و جز آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آفتی است که خرمابن را رسد. (مهذب الاسماء). || (اِمص ) بارافتادگی خرمابن قبل ِ برابرشدگی غوره ٔ آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).ان ینتفض النخل قبل استواء بسره . (اقرب الموارد).
قصائملغتنامه دهخداقصائم . [ق َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ قصیمة. (اقرب الموارد). || جج ِ قصیمة. (منتهی الارب ). رجوع به قصیمة شود.
قساماتلغتنامه دهخداقسامات . [ ق َ ] (ع اِ) ج ِ قَسامة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قَسامة (ع اِمص ) شود.
قسامللغتنامه دهخداقسامل . [ ق َ ؟ ] (اِخ ) نام قبیله ای است در بصره ، خطه ای معروف به قسامل دارند در بین عظم البلد و کنار دجله ، و جای معمور و مسکون است . (معجم البلدان ).
قساملةلغتنامه دهخداقساملة. [ ق َ م ِ ل َ ] (اِخ ) قبیله هایی عربند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قبیله هائی از تازیان . (ناظم الاطباء). رجوع به قسامیل شود.
قساموسلغتنامه دهخداقساموس . [ ] (معرب ، اِ) دارچینی است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قسامویس و قسوماس شود.
ماستینیلغتنامه دهخداماستینی . [ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن عبدالرحمن قسام مکنی به ابوعبداﷲ و معروف به خنب (218-301) ازروات حدیث است . (از لباب الانساب ج 2 ص 82).<b
عقده گشایلغتنامه دهخداعقده گشای . [ ع ُ دَ / دِ گ ُ ] (نف مرکب ) عقده گشا. عقده گشاینده . گشاینده ٔ گره . || مشکل گشا. و رجوع به عقده گشا شود : چون دم صبح گشت عقده گشای عود را سوخت خاک صندل سای . نظامی .<br
شدتلغتنامه دهخداشدت . [ ش ِدْ دَ ] (ع اِمص ) سختی . صلابت در جواهر و اعراض . محکمی . استواری . استحکام . قوت . حمله . نجدت . ثبات قلب . شجاعت . سختی . تنگی . ضیق . صعوبت . مجاعه . (یادداشت مؤلف ) : خواهی اندر عنا و شدت زی خواهی اندر امان و نعمت و ناز. <p
روزی دهلغتنامه دهخداروزی ده . [ دِ ] (اِخ ) خدای عزوجل و روزی رسان . (آنندراج ). خدا. (از فهرست ولف ). روزی بخش . رازق : خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی ده رهنمای . فردوسی .که اویست جاوید برتر خدای هم اویست روزی ده و رهنمای .<
مفتاحلغتنامه دهخدامفتاح . [ م ِ ] (ع اِ) کلید.مِفتَح . (مهذب الاسماء). کلید و هرچه بدان چیزی گشایند. ج ، مفاتیح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آلتی که بدان در و هر چیز بسته را بگشایند و کلید. (ناظم الاطباء). آلت گشودن قفل و در بسته . اقلید. مِقلاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) <
قساماتلغتنامه دهخداقسامات . [ ق َ ] (ع اِ) ج ِ قَسامة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قَسامة (ع اِمص ) شود.
قسامللغتنامه دهخداقسامل . [ ق َ ؟ ] (اِخ ) نام قبیله ای است در بصره ، خطه ای معروف به قسامل دارند در بین عظم البلد و کنار دجله ، و جای معمور و مسکون است . (معجم البلدان ).
قساملةلغتنامه دهخداقساملة. [ ق َ م ِ ل َ ] (اِخ ) قبیله هایی عربند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قبیله هائی از تازیان . (ناظم الاطباء). رجوع به قسامیل شود.
قساموسلغتنامه دهخداقساموس . [ ] (معرب ، اِ) دارچینی است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قسامویس و قسوماس شود.
استقساملغتنامه دهخدااستقسام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سوگند خوردن خواستن . (منتهی الارب ). سوگند خواستن . (زوزنی ). یقال : استقسمه و به . (منتهی الارب ). || بخش کردن خواستن . (زوزنی ). بخش کردن خواستن از تیرهای قمار. (منتهی الارب ). قسمت کردن خواستن از تیرها. (تاج المصادر بیهقی ). || بهره و نصیب خود
اقساملغتنامه دهخدااقسام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قِسْم . جزٔها و قسم ها و درجه ها. (ناظم الاطباء) : ای نام تو بخشیده ٔ بخشنده ٔ اقسام اقسام مکارم را بخشی است از آن نام . مسعودسعد.رجوع به قسم شود. || ج ِ قَسَم . سوگندها. (غیاث اللغات ) (س
اقساملغتنامه دهخدااقسام . [ اِ ] (ع مص ) سوگند خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان القرآن ). || بخش کردن . (آنندراج ).
انقساملغتنامه دهخداانقسام . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) بخش بخش شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بخشیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). حصه حصه شدن و بخش بخش شدن . (غیاث اللغات ). بخشیده گشتن . (یادداشت مؤلف ). || (اِمص ) توزیع و تقسیم و بخش بخش شدگی . (ناظم الاطباء).