قسامهفرهنگ فارسی عمید۱. (فقه) جماعتی که برای گرفتن چیزی قسم بخورند و آن را بگیرند.۲. (فقه) سوگندی که بین اولیای دم اجرا شود، هنگامی که کسی را قاتل معرفی کنند و شاهد نداشته باشند.۳. [قدیمی] آشتی و متارکۀ جنگ.
قسامهفرهنگ فارسی معین(قَ مِ) [ ع . قسامة ] (اِ.) گروهی که برای گرفتن چیزی سوگند بخورند و آن را بگیرند.
قیصومةلغتنامه دهخداقیصومة. [ ق َ م َ ] (اِخ ) منزلی است در راه بصره - مکه - مدینه . (از معجم البلدان ).
قیصومةلغتنامه دهخداقیصومة. [ ق َ م َ ] (ع اِ) واحد قیصوم و آن گیاهی است خوشبو که در صحرا روید. (از معجم البلدان ). رجوع به قیصوم شود.
قسامةلغتنامه دهخداقسامة. [ ق َ م َ ] (ع اِمص ) مصالحه ٔ میان مسلمانان و دشمنان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). الهذنة بین العدو و المسلمین . (اقرب الموارد). ج ، قسامات . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || (اِ) جماعتی که سوگند خورند بر چیزی و بگیرند آن را و یا گواهی دهند. (اقرب الموارد) (ناظم ا
قسامةلغتنامه دهخداقسامة. [ ق َ م َ ] (ع مص ) خوب روی و صاحب جمال گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)(دهار) (زوزنی ). گویند: قسم قسامة؛ خوبروی و صاحب جمال گردید، و این از باب «کرم » است . (ناظم الاطباء).
قساماتلغتنامه دهخداقسامات . [ ق َ ] (ع اِ) ج ِ قَسامة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قَسامة (ع اِمص ) شود.
قسامةلغتنامه دهخداقسامة. [ ق َ م َ ] (ع مص ) خوب روی و صاحب جمال گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)(دهار) (زوزنی ). گویند: قسم قسامة؛ خوبروی و صاحب جمال گردید، و این از باب «کرم » است . (ناظم الاطباء).
جرباءلغتنامه دهخداجرباء. [ ] (اِخ ) دختر قسامة. مادرزن حضرت امام حسن (ع ) و مادر اسحاق بن طلحه . (از قاموس الاعلام ترکی ).
قسامةلغتنامه دهخداقسامة. [ ق ُ م َ ] (ع اِ) مال صدقة. (اقرب الموارد). صدقه . (منتهی الارب ). || آنچه قسام برای ذات خود جدا نماید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و به همین معنی است : ایاکم و القسامة. (اقرب الموارد).