لغتنامه دهخدا
قش . [ ق َش ش ] (ع مص ) خوردن از اینجا و آنجا و پیچیدن هرچه یافتن و برگرفتن از خوان به آنچه بر آن قادر شدن . گویند: قش الرجل قشاً؛ اکل من هنا و هنا و لف ما قدر علیه مما علی الخوان . (از اقرب الموارد). || فراهم آوردن . (منتهی الارب ). جمع کردن . (اقرب الموارد). || بشتاب دوشیدن