قشعریرهفرهنگ فارسی عمیدتغییر حالت پوست بدن و جمع شدن آن و راست شدن موهای بدن از شدت سرما یا علت دیگر؛ لرز؛ لرزه.
قشعریرهفرهنگ فارسی معین(قُ عَ رَ یا رِ) [ ع . قشعریرة ] 1 - (مص ل .) ناگاه مو بر بدن خاستن از احساس مکروهی یا از تصور آن . 2 - جمع شدن پوست بدن . 3 - (اِمص .) لرزش ، لرزه ، لرز.
قشعریرةلغتنامه دهخداقشعریرة. [ ق ُ ش َ رَ ] (ع اِمص ) چنده . لرزه . لرز. فراخه و فسره . (از منتهی الارب ). گویند: اخذته القشعریرة؛ یعنی فراخه گرفت او را. (منتهی الارب ). فراشا. (ناظم الاطباء) (رشیدی ) (السامی ) (بحر الجواهر) (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || در نظر پزشکان سرماخوردگی کمی است که پیش از تب
فراخهلغتنامه دهخدافراخه . [ ف َ خ َ / خ ِ ] (اِمص ) موی بر اندام راست شدن . فراخیدن . (یادداشت بخط مؤلف ). قشعریره . (منتهی الارب ). رجوع به فراخیدن شود.
فراشیدنلغتنامه دهخدافراشیدن . [ ف َ دَ ] (مص ) لرزیدن و خود را به هم کشیدن در ابتدای تب باشد و آن را فراشا و به عربی قشعریره خوانند. (برهان ). افراشیدن . فراخیدن . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فراشا شود.