کشمورلغتنامه دهخداکشمور. [ ک َ ] (اِخ ) نام صحرائی است و بعضی گویند نام جائی و مقامی است درحوالی دشت مور. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
کشامرلغتنامه دهخداکشامر. [ ک ُ م ِ ] (ع ص ) مردم زشت و بدشکل . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). قبیح از مردم . (از اقرب الموارد).
کشمیرلغتنامه دهخداکشمیر. [ ک ُ ] (اِ) کچول . کون و کچول . (یادداشت مؤلف ) : جان از ره کون کنی و سازی در کندن جان کچول و کشمیر. سوزنی .رجوع به کچول و کشمیرشود.
کشمرلغتنامه دهخداکشمر. [ ک َ م َ ] (اِخ ) مخفف کشمیر : تا قله ٔ مازل نشود ساحت کشمیر تا ساحت کشمر نشود قله ٔ مازل . رافعی .رجوع به کشمیر شود.