قطوطلغتنامه دهخداقطوط. [ ق َ طَوْ وَ ] (ع ص ) سبک شتاب رو. (منتهی الارب ). الخفیف الکمیش . (اقرب الموارد).
قطوطلغتنامه دهخداقطوط. [ ق َطْ وَ ] (اِخ ) مؤلف لباب الانساب مینویسد: گمان میرود محله ای است به بغداد به نواحی الدور، و معلوم نیست که این همان قطوطا است یا غیر آن ، و به گمانم این دو یکی است . (اللباب ).
قطوطلغتنامه دهخداقطوط. [ ق ُ ] (ع مص ) گران گردیدن نرخ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَطّ (ع مص ) شود.
دوراهی منبع اگزوزexhaust cutout, cutoutواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای دوشاخه که در مسیر لولۀ اگزوز قرار میگیرد و به کمک یک شیر جریان دود را ازطریق منبع اگزوز یا مستقیماً به بیرون هدایت میکند متـ . دوراهی انبارۀ اگزوز
کتودلغتنامه دهخداکتود. [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کتد [ ک َ ت َ / ت ِ ]. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به کتد شود.
قتوتلغتنامه دهخداقتوت . [ ق َ ] (ع ص ) مرد سخن چین . || دزد سخن ، نمام باشد یا نه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قتودلغتنامه دهخداقتود. [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قتاد. (منتهی الارب ). || ج ِ قَتَد. چوب پالان . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
قطوطیلغتنامه دهخداقطوطی . [ ق َ طَ طا ] (اِخ ) موضعی است .(معجم البلدان ) (منتهی الارب ). رجوع به قطوطا شود.
قطوطالغتنامه دهخداقطوطا. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دههای بغداد برابر با آنچه سمعانی در الانساب گمان برده است . (اللباب ).
قطوطائیلغتنامه دهخداقطوطائی . [ ق َ ] (اِخ ) مکرم بن احمدبن مکرم ، عم ابوالعباس بن مکرم . از راویان است . (اللباب ).
قطوطیلغتنامه دهخداقطوطی . [ ق َ طَ طا] (ع ص ) گام نزدیک نهنده در رفتار. || مرد درازپای نزدیک گام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قطلغتنامه دهخداقط. [ ق ِطط ] (ع اِ) نصیب . (اقرب الموارد). بهره . (منتهی الارب ) : و قالوا ربنا عجل لنا قِطَّنا قبل یوم الحساب . (قرآن 16/38). || چک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نامه . (منتهی الارب ). || دفتر حساب . ج ، قُطوط.
قطوطیلغتنامه دهخداقطوطی . [ ق َ طَ طا ] (اِخ ) موضعی است .(معجم البلدان ) (منتهی الارب ). رجوع به قطوطا شود.
قطوطالغتنامه دهخداقطوطا. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دههای بغداد برابر با آنچه سمعانی در الانساب گمان برده است . (اللباب ).
قطوطائیلغتنامه دهخداقطوطائی . [ ق َ ] (اِخ ) مکرم بن احمدبن مکرم ، عم ابوالعباس بن مکرم . از راویان است . (اللباب ).
قطوطیلغتنامه دهخداقطوطی . [ ق َ طَ طا] (ع ص ) گام نزدیک نهنده در رفتار. || مرد درازپای نزدیک گام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
مقطوطلغتنامه دهخدامقطوط. [ م َ ] (ع ص ) سعر مقطوط؛ نرخ گران . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).