قعلغتنامه دهخداقع. [ ق ُع ع ] (ع ص ) نیک تلخ : ماء قع؛ آب غلیظ نیک تلخ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قعلغتنامه دهخداقع. [ ق َع ع ] (ع مص ) دلیر گردیدن در سخن . گستاخانه با کسی سخن گفتن . (اقرب الموارد).
چپقی شمعspark plug cap, spark plug connector, plug lead connector, plug capواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای که سیم شمع را به شمع اتصال میدهد
چکه چکهلغتنامه دهخداچکه چکه . [ چ ِک ْ ک َ چ ِک ْ ک َ ] (ق مرکب ) قطره قطره . چیکه چیکه . (در بسیاری لهجه ها). قطره های آب یا هر مایع دیگر که پی در پی چکد. رجوع به چکه شود.
کپه کپهلغتنامه دهخداکپه کپه . [ ک ُپ ْ پ َ / پ ِ / ک ُپ ْ پ َ / پ ِ ] (ق مرکب ) توده توده انباشته . (فرهنگ فارسی معین ).تَل تَل . توده های متعدد و پراکنده گرد هم . کوت کوت .
عقلغتنامه دهخداعق . [ ع ُق ق ] (ع ص ) ماء عق ؛ آب تلخ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قُعّ. رجوع به قع شود.
در واقعلغتنامه دهخدادر واقع. [ دَ ق ِ ] (ق مرکب ) در حقیقت . فی الواقع. (آنندراج ). بطور تحقیق . بطور حقیقت . بطور یقین . (ناظم الاطباء).
درقعلغتنامه دهخدادرقع. [ دُ ق َ ] (ع ص ، اِ) شتر آبکش . (منتهی الارب ). «راویه » از آب . (از اقرب الموارد). راویه کش .
دقعلغتنامه دهخدادقع. [ دَ ] (ع مص ) مغموم گشتن و فروتنی کردن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). دَقَع. دُقوع . و رجوع به دَقَع و دقوع شود.
دقعلغتنامه دهخدادقع. [ دَ ق َ ] (ع مص ) بر خاک چسبیدن از خواری . || راضی بودن به اندک از معیشت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بدحالی و تحمل شداید و خواری و فقر. (از منتهی الارب ). بد شدن تحمل کسی به جهت فقر. (از اقرب الموارد). || مغموم شدن و فروتنی کردن . (از ذیل اقرب الموارد از ل
حرف توقعلغتنامه دهخداحرف توقع. [ ح َ ف ِ ت َ وَق ْ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در زبان عرب مانند لَعَل َّ. رجوع به حرف (اصطلاح نحو) و به کشاف اصطلاحات الفنون شود.