ققنوسلغتنامه دهخداققنوس . [ ق َ ] (معرب ،اِ) به معنی ققنس است ، و آن مرغی باشد که هزار سال عمر کند و عاقبت بسوزد. (برهان ). رجوع به ققنس شود.
ققنوسفرهنگ فارسی عمیددر افسانهها، پرندهای با سوراخهای بسیار بر روی منقار و آوازهای عجیب که هزار سال عمر میکند و هنگامی که عمرش به آخر میرسد هیزم بسیار جمع میکند و بر بالای آن مینشیند و بال بر هم میزند تا هیزم آتش بگیرد و خود با آن بسوزد.
ققنوسفرهنگ فارسی معین(قُ)(اِ.) = ققنس :مرغی است افسانه ای که منقارش سوراخ های فراوان دارد و آوازهای عجیب درمی آورد. هزار سال عمر می کند و چون مرگش فرا رسد هیزم بسیار جمع می کند و بر بالای آن می نشیند و آن قدر بال می زند تا هیزم آتش بگیرد و بسوزد و از خاکسترش ققنوس جدیدی به وجود می آید.
ققنوسPhoenix 2, Pheواژههای مصوب فرهنگستانصورتی فلکی در آسمان جنوبی (southern sky) در جنوب صورتهای فلکی قیطُس و سنگتراش
ققنسلغتنامه دهخداققنس . [ ق َ ن ُ ] (معرب ، اِ) مرغی است به غایت خوشرنگ و خوش آواز. گویند منقار او سیصدوشصت سوراخ دارد و در کوه بلندی مقابل باد نشیند و صداهای عجیب و غریب از منقار او برآید و به سبب آن مرغان بسیار جمع آیند، از آنها چندی را گرفته طعمه ٔ خود سازد. گویند هزار سال عمر کند و چون هز