کلتبانلغتنامه دهخداکلتبان . [ک َ ] (ص ) بر وزن و معنی غلتبان است که مردم بی حمیت و دیوث باشد و معرب آن قلطبان و قرطبان است . (برهان )(از آنندراج ). قلطبان . دیوث . زن جلب . غلتبان . (ناظم الاطباء). زن جلب و دیوث . (منتهی الارب ). تبدیل غلتبان است و باکاف فارسی اصح است . (انجمن آرا). قرتبان . قل
قلتبانلغتنامه دهخداقلتبان . [ ق َ ت َ ] (اِ) سنگی باشد کوتاه و آن را به شکل استوانه تراشند یعنی مدور طولانی و بر پشتهای بام غلطانند تا پشت بام سخت و محکم گردد . (برهان ). || (ص ) بی غیرت و دیوث یعنی کسی که بر احوال قبیح زن خود واقف گردد و چشم پوشی نماید، و این مجاز است ، در اصل قلتبان سنگی راگو
قلطبانلغتنامه دهخداقلطبان . [ ق َ طَ ] (ع ص ) مرد بی رشک . || آنکه در حق زن خود غیرت ندارد. || مرد زن جلب . (منتهی الارب ). قلتبان . رجوع به قلتبان شود.
غلتبانیلغتنامه دهخداغلتبانی . [ غ َ ] (حامص ) غلتبان بودن . بی حمیت و دیوث بودن . قلتبانی . رجوع به غلتبان و قلتبانی شود.
مدسفلغتنامه دهخدامدسف . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) قلتبانی کننده . (آنندراج ). قلتبان . جاکش . (ناظم الاطباء). رجوع به دسفان و نیز رجوع به دُسفَة شود.
دسفةلغتنامه دهخدادسفة. [ دُ ف َ ] (ع اِمص ) زن جلبی و قلتبانی . (منتهی الارب ). زن بمزدی . قیادة. (ذیل اقرب الموارد از لسان ). دسفان . و رجوع به دسفان شود.