چماقلولغتنامه دهخداچماقلو. [ چ ُ ] (ص مرکب ) در تداول عوام ، کنایه از شخص زورگوی و مزاحم و مردم آزار. قلدر. قلتشن . قلتشن دیوان .- مجتهد چماقلو ؛ که علم او کم ولی به دست طلاب زیر دست خود بر امور مسلط است . (از یادداشت مؤلف ).
غرتشن آقالغتنامه دهخداغرتشن آقا. [ غ ُ ت َ ش َ ](اِ مرکب ) در تداول عامه به شخص زورگو و لجوج اطلاق شود . غلتشن . قَلْتَشَن .
غول تشنگلغتنامه دهخداغول تشنگ . [ ] (ص مرکب ) غولدنگ . آدم قدبلند بدترکیب . از معنی غول بمعنی دیو مأخوذ است . (از فرهنگ نظام ). قلتشن .