قلماشلغتنامه دهخداقلماش . [ ق ُ ] (ص ) به معنی هرزه و بیهوده و یاوه و نامعقول باشد. (برهان ). فرهنگ رشیدی بروایتی به اتکاء دو بیت ذیل از مولوی : بند کن مشک سخن پاشیت راوا مکن انبان قلماشیت را. (مثنوی چ نیکلسن ج 2<
قلمسلغتنامه دهخداقلمس . [ ق َ ل َم ْ م َ ] (اِخ ) نام مردی کنانی از ناسئان شهور (که ماههای حرام را تغییر میداد) که نزد حمزه عقبه می ایستاد و میگفت : اللهم انی ناسئی الشهور و واضعها موضعها و لا اعاب و لااجاب اللهم انی قد احللت احد الصفرین و حرمت صفرالمؤخر و کذلک فی الرجبین یعنی رجب و شعبان ان
قلمسلغتنامه دهخداقلمس . [ ق َ ل َم ْ م َ ] (ع ص ) پر و بسیارآب از چاه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). چاه پرآب . (اقرب الموارد) (آنندراج ). || مرد بسیارخیرو نیک بخشنده ٔ بسیار دهنده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || مهتر گرامی . || مرد نیک زیرک دوراندیش ناآشنا و ناشناخته . || (اِ) دریا. (من