قلیعةلغتنامه دهخداقلیعة. [ ق ُ ل َ ع َ ] (اِخ ) موضعی است در طرف حجاز در سه میلی غضاض . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
قلیعةلغتنامه دهخداقلیعة.[ ق ُ ل َ ع َ ] (اِخ ) جائی است در بحرین از عبدالقیس .(معجم البلدان ). دهی است به بحرین . (منتهی الارب ).
کلعةلغتنامه دهخداکلعة. [ ک َ ع َ ] (ع اِ) بیماری است که سیاه گرداند و بکفاند مؤخر شتر را و بریزاند موی آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاره ای از گوسفندان و گویند گوسفندان بسیار. (از اقرب الموارد).
کلعةلغتنامه دهخداکلعة. [ ک َ ل َ ع َ ] (ع اِ) پاره ای از گوسپندان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاره ای از گوسفندان و گویند گوسفندان بسیار. (از اقرب الموارد).
کلعةلغتنامه دهخداکلعة. [ ک َ ل ِ ع َ ] (ع ص ) ماده شتر کفته سپل . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ): ناقة کلعة؛ ماده شتری که کَلَع یعنی شکافتگی در سم دارد. (از اقرب الموارد). مؤنث کَلِع. و رجوع به کلع شود.
کلعةلغتنامه دهخداکلعة. [ ک ِل َ ع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کِلع. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کِلع شود.
القلیعةلغتنامه دهخداالقلیعة. [ اَ ق ُ ع َ ] (اِخ ) واحه ای است درجنوب الجزایر در حدود «صحرا». رجوع به قلیعة شود.
القلیعةلغتنامه دهخداالقلیعة. [ اَ ق ُ ع َ ] (اِخ ) واحه ای است درجنوب الجزایر در حدود «صحرا». رجوع به قلیعة شود.