قلیللغتنامه دهخداقلیل . [ ق َ ] (ع ص ) پست قامت لاغر. || کم و اندک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یسیر. نزر. واحد و جمع در این یکسان بود. (مهذب الاسماء). ج ، قلیلون و اَقِلاّء و قُلَل و قُلُلون . (منتهی الارب )(اقرب الموارد): و اذکروا اذ انتم قلیل . (قرآن 26/8</sp
کلللغتنامه دهخداکلل . [ ک ِ ل َ ] (ع اِمص ) گنگی و بسته زبانی . (غیاث ) : کز عمل زاییده اند و از علل هر یکی را صورت نطق و کلل .مولوی .
کلللغتنامه دهخداکلل . [ ک ُ ل ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش خورموج است که در شهرستان بوشهر واقع است و 566 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
کلللغتنامه دهخداکلل . [ ک َ ل َ ] (اِ) بمعنی کلکی باشد و آن پری است که پادشاهان و جوانان خوش صورت و مردم شجاع و دلاور در بزم و رزم بر سر دستار و کلاه زنند و آن راجیغه هم می گویند. (برهان ). پری که دلیران و پهلوانان بر دستار زنند و آن را جیغه و کلگی نیز گویند. (آنندراج ). جیغه . جغه . (فرهنگ
کلللغتنامه دهخداکلل . [ ک َ ل َ ] (ع اِ) حال و شأن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حال . گویند: بات بکلل سوء؛ ای حال سوء. (از اقرب الموارد).
کلللغتنامه دهخداکلل . [ ک ُ ل ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان زیارت است که در بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع است . و 456 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
قلیلةلغتنامه دهخداقلیلة. [ ق ِل ْ لی ل َ ] (ع اِ) همه و جمله . اخذه بقلیلته ؛ ای بجملته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قلیلیلغتنامه دهخداقلیلی . [ ق ِل ْ لی لا ] (ع اِ) همه و جمله . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اخذه بقلیلاه ؛ ای بجملته . (اقرب الموارد). رجوع به قِلّیلَة شود.
قلیلاتلغتنامه دهخداقلیلات . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قلیلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قلیلة و قلیل شود.
قلیلونلغتنامه دهخداقلیلون . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِقلیل در حالت رفعی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قللونلغتنامه دهخداقللون . [ ق ُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قلیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قلیل شود.
قلیلةلغتنامه دهخداقلیلة. [ ق ِل ْ لی ل َ ] (ع اِ) همه و جمله . اخذه بقلیلته ؛ ای بجملته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قلیلیلغتنامه دهخداقلیلی . [ ق ِل ْ لی لا ] (ع اِ) همه و جمله . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اخذه بقلیلاه ؛ ای بجملته . (اقرب الموارد). رجوع به قِلّیلَة شود.
قلیلاتلغتنامه دهخداقلیلات . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قلیلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قلیلة و قلیل شود.
قلیلونلغتنامه دهخداقلیلون . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِقلیل در حالت رفعی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
تقلیللغتنامه دهخداتقلیل . [ ت َ ] (ع مص ) اندک کردن و به اندکی فانمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). اندک کردن . (دهار). اندک گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کم کردن و کم نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کم کردگی و کم شد