قمپزلغتنامه دهخداقمپز. [ ق ُ پ ُ ] (اِ) در تداول ، دعوای بی دلیل . فخر و مباهات بی مورد. بالیدن نابجا.- قمپز درکردن ؛ دعاوی دروغین کردن .
کمزلغتنامه دهخداکمز. [ ک َ ] (ع مص ) به دست گرد کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): کمز الشی ٔ کمزاً؛ آن رابا دو دست خویش جمع کرد تا مستدیر شد و این ممکن نیست مگر در چیزی به آب آغشته مانند خمیر و جز آن . (از اقرب الموارد).
کمزلغتنامه دهخداکمز. [ ک ُ م َ ] (ع اِ) ج ِ کُمزَة. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کمزه شود.
کمشلغتنامه دهخداکمش . [ ک َ ] (ع ص ) مرد تیزرو و سبک و کافی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرد سریع. (از اقرب الموارد). || اسب خردنره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسب نریان خردنره . (ناظم الاطباء). || زن خردپستان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مادیان خردپستان .(ناظم الاطباء). ا