قنادیلغتنامه دهخداقنادی . [ ق َن ْ نا ] (حامص )شیرینی پزی . || (اِ) قنادخانه . جای قندسازی . شیرینی فروشی . دکان شیرینی پز. رجوع به قناد شود.
قنادیفرهنگ فارسی عمید۱. پختن شیرینی؛ شیرینیپزی.۲. فروختن شیرینی؛ شیرینیفروشی.۳. (اسم) مغازهای که در آن شیرینی، خشکبار، شکلات، و مانند آن به فروش میرسد.
قنادیفرهنگ فارسی معین( ~ .) [ ع - فا. ] 1 - (حامص .)شیرینی - پزی . 2 - (اِمر.) دکان قناد، دکان شیرینی - فروشی .
خامۀ قنادیconfectionery creamواژههای مصوب فرهنگستاننامیزۀ روغن در آب یا آب در روغن که از آن عمدتاً بهعنوان پُرکننده در فراوردههای قنادی استفاده میکنند
روغن قنادی 1shortening 2واژههای مصوب فرهنگستاننوعی روغن نیمهجامد گیاهی که در نانوایی و شیرینیپزی به کار رود
قنادیدلغتنامه دهخداقنادید. [ ق َ ] (ع اِ) ج ِ قِندید. (اقرب الموارد). روش و راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).جاء بالامر علی قنادیده ؛ ای وجهه . (اقرب الموارد).
قنادیللغتنامه دهخداقنادیل . [ ق َ ] (ع اِ) ج ِ قندیل . (آنندراج ). رجوع به قندیل شود.- قنادیل چرخ ؛ کنایه از ستارگان باشد. (برهان ) (آنندراج ).
خامۀ قنادیconfectionery creamواژههای مصوب فرهنگستاننامیزۀ روغن در آب یا آب در روغن که از آن عمدتاً بهعنوان پُرکننده در فراوردههای قنادی استفاده میکنند
قنادیدلغتنامه دهخداقنادید. [ ق َ ] (ع اِ) ج ِ قِندید. (اقرب الموارد). روش و راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).جاء بالامر علی قنادیده ؛ ای وجهه . (اقرب الموارد).
قنادیللغتنامه دهخداقنادیل . [ ق َ ] (ع اِ) ج ِ قندیل . (آنندراج ). رجوع به قندیل شود.- قنادیل چرخ ؛ کنایه از ستارگان باشد. (برهان ) (آنندراج ).
خامۀ قنادیconfectionery creamواژههای مصوب فرهنگستاننامیزۀ روغن در آب یا آب در روغن که از آن عمدتاً بهعنوان پُرکننده در فراوردههای قنادی استفاده میکنند