قنبادلغتنامه دهخداقنباد. [ ] (ع اِ) قندباقلی شیح ارمنی است که درمنه ترکی نامند. (فهرست مخزن الادویة).
کنبایتلغتنامه دهخداکنبایت . [ کَم ْ ی َ ] (اِخ ) کنبایط. از بلاد مشهور و قدیم هند که در حدود هفتادهزار پاره ده و توابع داشت و از اقلیم دویم است . رجوع به نزهةالقلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 262 و 263</spa
کنبوثلغتنامه دهخداکنبوث . [ کُم ْ ] (ع ص ) کنبث . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (آنندراج ). درشت و درترنجیده و زفت و بخیل . (ناظم الاطباء). رجوع به کنبث و کنابث شود.
کنبثلغتنامه دهخداکنبث . [ کُم ْ ب ُ ] (ع ص ) کُنابِث . کنبوث [ کُم ْ ] . درشت و درترنجیده و زفت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درشت و درترنجیده و زفت و بخیل . منقبض . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صلب و منقبض . (محیط المحیط).