قنوتلغتنامه دهخداقنوت . [ ق ُ ] (ع مص ) فرمانبرداری کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و از این معنی است قول خداوند تعالی : القانتین و القانتات . (منتهی الارب ). || خاموش بودن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سکوت کردن . || بازماندن در سخن . (منتهی الارب ). امساک در کلام . (از اقرب ا
قنوتفرهنگ فارسی عمید۱. (فقه) دعایی که در رکعت دوم نماز پس از حمد و سوره، با دستهای رو بهصورت خوانده میشود.۲. [قدیمی] خواندن دعا.
کنودلغتنامه دهخداکنود. [ ک َ ] (ع ص ) ناسپاس . (غیاث )(ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). ناسپاس . مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (دهار). حق نشناس . آنکه کفران نعمت کند. نمک کور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ناسپاس . حق نشناس . کافرنعمت
کنودلغتنامه دهخداکنود. [ ک ُ ] (ع مص ) ناسپاسی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) ناسپاسی . (غیاث ). ناسپاسی و حق ناسپاسی . (فرهنگ فارسی معین ) : جزاء جحود سزای کفر و کنود او تا ابدالاَّبدین بدو می رسانند.
قنودلغتنامه دهخداقنود. [ ق ُ ] (اِ) کسی را گویند که در کار و گفتار غره شود و دلیر گردد. (برهان ). مصحف فنود. و در جهانگیری فقط فنود ذکر شده . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
قنوطلغتنامه دهخداقنوط. [ ق َ ] (ع ص ) نومید. قانط. قَنِط. (اقرب الموارد) : و ان مسه الشر فیؤس قنوط. (قرآن 49/41).
يَقْنُتْفرهنگ واژگان قرآناطاعت خاضعانه كند (از قنوت و قنوت به معناي اطاعتی است که با خضوع و فروتنی همراه باشد. جزمش به دليل شرط شدن براي بعد از خود مي باشد )
ﭐقْنُتِيفرهنگ واژگان قرآنمطيع و خاضع شو-فروتنانه به عبادت بپرداز (از قنوت و قنوت به معناي اطاعتی است که با خضوع و فروتنی همراه باشد)
قَانِتٌفرهنگ واژگان قرآنمطيع و فرمانبردار- عبادتگر(کلمه قانت اسم فاعل از مصدر قنوت است وقنوت به معناي اطاعتی است که با خضوع و فروتنی همراه باشد )
قَانِتُونَفرهنگ واژگان قرآنمطيعان و فرمانبرداران-عبادتگران(کلمه قانت اسم فاعل از مصدر قنوت است وقنوت به معناي اطاعتی است که با خضوع و فروتنی همراه باشد )