قهارلغتنامه دهخداقهار. [ ق َهَْ ها ] (اِخ ) صفتی است از صفات باریتعالی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
قهارلغتنامه دهخداقهار. [ ق َهَْ ها ] (ع ص ) فعال است برای مبالغه . (از اقرب الموارد). سخت چیره . چیره شونده . (آنندراج ). || کینه ورز.انتقامجو. (فرهنگ فارسی معین ) (از اقرب الموارد).
قهارفرهنگ فارسی عمید۱. متبحر؛ حرفهای.۲. قوی.۳. (اسم، صفت) از نامهای باریتعالی.۴. [قدیمی] چیره؛ غالب.۵. (اسم، صفت) [قدیمی] انتقامگیر.
واگنک پشتِ کارpush carواژههای مصوب فرهنگستانواگن کاری چهارچرخهای برای حمل افراد و مصالح سنگین که میتوان آن را هل داد یا با موتور به حرکت درآورد
فرغون پشتکارtrack dolly, rail dolly, pony carواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای متشکل از چرخ ـ محور با لبه و کفی شبیه به فرغون برای حمل مصالح خط بهصورت دستی در مسافتهای کوتاه
کهارلغتنامه دهخداکهار. [ ک َ ] (اِخ ) قومی از هنود که پالکی یا تخت و امثال آن را بردارد، و فارسیان به تشدید استعمال نمایند. (آنندراج ) : تا کرده رو بر پالکی کرده ست جا در پالکی بنشسته چون در پالکی نه چرخ کهار آمده .ملاطغرا (از آنندراج ).</
کهارلغتنامه دهخداکهار. [ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از همدستان افراسیاب . (از فهرست ولف ) : کهار کهانی سوار دلیردگر چنگش آن نامبردار شیر.فردوسی .
قیعارلغتنامه دهخداقیعار. [ ق َ ] (ع ص ) مرد لب پیچنده وقت سخن . (منتهی الارب ). || کسی که سخن را از بیخ حلق بیرون آورد. (از اقرب الموارد). رجوع به قیعر شود.
قهاریلغتنامه دهخداقهاری . [ ق َهَْ ها ] (حامص ) چیرگی سخت . || کینه ورزی و انتقام . (فرهنگ فارسی معین ).
قهاریلغتنامه دهخداقهاری . [ ق َهَْ ها ] (حامص ) چیرگی سخت . || کینه ورزی و انتقام . (فرهنگ فارسی معین ).
اقهارلغتنامه دهخدااقهار. [اِ ] (ع مص ) صاحب یاران مقهور گردیدن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). || ناکام و مقهور یافتن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر). || ذلیل و خوار گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بحال مقهوری گشتن . (تاج المصادر بیهقی ).