قوادلغتنامه دهخداقواد. [ ق َوْ وا ] (ع اِ) بینی و آن لغتی است حمیری . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (ص ) زن جلب . (منتهی الارب ). زن جلب و دیوث . (ناظم الاطباء). قرمساق و دیوث . (آنندراج ) : گفت ای دغای ابله و قواد قلتبان .سعدی (هزلیات
قوادلغتنامه دهخداقواد. [ ق ُوْ وا ] (ع ص ،اِ) ج ِ قائد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بمعنی کشنده ٔ ستور و جز آن . (آنندراج ). رجوع به قائد شود.
کواتلغتنامه دهخداکوات . [ ک َوْ وا ] (ع اِ) ج ِ کوة [ ک َوْ وَ / ک ُوْ وَ ]. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کوة شود.
کوادلغتنامه دهخداکواد. [ ک ُ ](اِخ ) قباد معرب آن است . (آنندراج ). صورت اصلی و نخستین غباد و قباد است . و رجوع به غباد و قباد شود.
کواتلغتنامه دهخداکوات . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پشتکوه سورتچی بخش چهاردانگه است که در شهرستان ساری واقع است و 265 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
قواتلغتنامه دهخداقوات . [ ق ُ ] (ع اِ) قوت . (منتهی الارب ). خورش به اندازه ٔ قوام بدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). المسکة من الرزق . (اقرب الموارد). رجوع به قوت شود.
قوادحلغتنامه دهخداقوادح . [ ق َ دِ ] (ع اِ) طعن ها و شتم ها و سرزنش ها. (ناظم الاطباء). || (ص ، اِ)ج ِ قادحة، مؤنث قادح . رجوع به قادحة و قادح شود.
قوادسلغتنامه دهخداقوادس . [ ق َ دِ ] (اِخ ) ج ِ قادسیه است . در شعر شعرای کوفه بهمین صورت آمده است . رجوع به معجم البلدان شود.
قوادملغتنامه دهخداقوادم . [ ق َ دِ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد غطفان و زهیر درباره ٔ آن اشعاری دارد. رجوع به معجم البلدان شود.
قوادملغتنامه دهخداقوادم . [ ق َ دِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قادم . رجوع به قادم شود. || ج ِ قادمة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی پر دراز مرغ . (آنندراج ). رجوع به قادمة شود.
قوادحلغتنامه دهخداقوادح . [ ق َ دِ ] (ع اِ) طعن ها و شتم ها و سرزنش ها. (ناظم الاطباء). || (ص ، اِ)ج ِ قادحة، مؤنث قادح . رجوع به قادحة و قادح شود.
قوادسلغتنامه دهخداقوادس . [ ق َ دِ ] (اِخ ) ج ِ قادسیه است . در شعر شعرای کوفه بهمین صورت آمده است . رجوع به معجم البلدان شود.
قوادملغتنامه دهخداقوادم . [ ق َ دِ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد غطفان و زهیر درباره ٔ آن اشعاری دارد. رجوع به معجم البلدان شود.
قوادملغتنامه دهخداقوادم . [ ق َ دِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قادم . رجوع به قادم شود. || ج ِ قادمة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی پر دراز مرغ . (آنندراج ). رجوع به قادمة شود.
تقوادلغتنامه دهخداتقواد. [ ت َ ] (ع مص ) کشیدن ستور و جز آن خلاف سوق ، فهو من امام و ذلک من خلف . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تقوید شود.