قوافللغتنامه دهخداقوافل . [ ق َ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قافلة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به قافلة شود.- خیل قوافل ؛ اسبان باریک و لاغرشده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
کوفللغتنامه دهخداکوفل . [ ف َ ] (اِ) ابوهلال آرد: گویند قفل ، فارسی معرب است و اصل آن کوفل است . و به عقیده ٔ ما قفل عربی است از «قفل الشی » اذا یبس . (از المعرب جوالیقی ص 276).
قوفیللغتنامه دهخداقوفیل . (اِخ ) دهی است به نابلس . (منتهی الارب ). قریه ای است از توابع نابلس که به قریةالقضاة معروف است . (از معجم البلدان ).
قوفللغتنامه دهخداقوفل . [ ف َ ] (معرب ، اِ) فوفل . (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). پوپل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جم اسپرم . (از فهرست مخزن الادویه ). رجوع به جم اسپرم شود.
وجرةلغتنامه دهخداوجرة. [ وَ رَ] (اِخ ) بیابانی است میان مکه و بصره . و منزلگاه قوافل است . رجوع به معجم البلدان و ناظم الاطباء شود.
مرقلغتنامه دهخدامرق . [ م َ رَ ] (اِخ ) دهی است به موصل . (منتهی الارب ). قریه ٔ بزرگی است در راه نصیبین ازموصل ، و فرودگاه قوافل میباشد. (از معجم البلدان ).
قراسورانفرهنگ فارسی معین(قَ) [ تر. ] (اِ.) = قره سوران . قراسورن : سرهنگ محافظان قافله ، آن که به سرکردگی گروهی از جانب پادشاه در راه ها نشیند تا قوافل را از منازل مخوف به سلامت بگذراند، امنیه .
تناوب کردنلغتنامه دهخداتناوب کردن . [ ت َ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنوبت آمدن . بنوبت روی آوردن : و از آن وقت باز دواعی ادبار تجاوب نمود و قوافل حرمان خذلان تناوب کرد. (جهانگشای جوینی ). رجوع به تناوب شود.