کوزیلغتنامه دهخداکوزی . (اِ) بمعنی آبگیر و تالاب و استخر باشد و به عربی شمر خوانند. (برهان ) (آنندراج ).آبگیر و تالاب و استخر. (ناظم الاطباء). || (حامص ) خمیدگی پشت . (ناظم الاطباء). انحناء. کوزی پشت . حَدَب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): فرصة؛ باد که کوزی آرد در پشت . دَخشَن ؛ کوزی پشت . تجن
کوزیلغتنامه دهخداکوزی . [ زا ] (اِخ ) نام قلعه ای است بلند به طبرستان که ز بس بلندی ، مرغ بر قله ٔ آن رسیدن نتواند و ابر فروتر از آن کله بندد. (از قاموس ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قلعه ای است به طبرستان که مرغ دراوج پرواز خود بر فراز آن دست نیابد و ابر در نهایت ارتفاع خود بر بالای آن رسیدن
کیوجیلغتنامه دهخداکیوجی . [ ] (اِخ ) بنابه قول حمزه ٔ اصفهانی و مسعودی پدر کی لهراسب بوده است ، اما ابوریحان کیاوخان ضبط کرده است (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین ، متن و حاشیه ٔ ص 322).
قوزیوندلغتنامه دهخداقوزیوند. [ زی وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چمچمال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان ، سکنه ٔ آن 80 تن . آب آن از رودخانه ٔ گاماسیاب و دینور و محصول آن غلات ، چغندرقند، حبوب ، توتون و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class=
قوزیوندلغتنامه دهخداقوزیوند. [ زی وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان روضه چای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، سکنه ٔ آن 210 تن . آب آن از روضه چای . محصول آن غلات ، توتون ، انگور و حبوب . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جوراب و کش بافی است . راه مالرو دارد. به این
کلی قوزیلغتنامه دهخداکلی قوزی . [ ک َل ْ لی ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاردانگه است که در بخش هوراند شهرستان اهر واقع است و 382 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قوزیچی اولنلغتنامه دهخداقوزیچی اولن . [ اُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه ، سکنه ٔ آن 123 تن . آب آن از قنات و چشمه . محصول آن غلات ،چغندر و نخود. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. به این ده قوزچی
قره قوزیلغتنامه دهخداقره قوزی . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع در 16000 گزی شمال کلاله . موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل مالاریایی است . سکنه 300 تن . آب آن از رودخانه ٔ گرگان و محصو
غوزیلغتنامه دهخداغوزی . (ص نسبی ) آنکه غوز بر پشت دارد. قوزپشت . کوژپشت . قوزی . رجوع به قوزی و کوژپشت شود.
قوزیچی اولنلغتنامه دهخداقوزیچی اولن . [ اُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه ، سکنه ٔ آن 123 تن . آب آن از قنات و چشمه . محصول آن غلات ،چغندر و نخود. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. به این ده قوزچی
قوزیوندلغتنامه دهخداقوزیوند. [ زی وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چمچمال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان ، سکنه ٔ آن 80 تن . آب آن از رودخانه ٔ گاماسیاب و دینور و محصول آن غلات ، چغندرقند، حبوب ، توتون و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class=
قوزیوندلغتنامه دهخداقوزیوند. [ زی وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان روضه چای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، سکنه ٔ آن 210 تن . آب آن از روضه چای . محصول آن غلات ، توتون ، انگور و حبوب . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جوراب و کش بافی است . راه مالرو دارد. به این
کلی قوزیلغتنامه دهخداکلی قوزی . [ ک َل ْ لی ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاردانگه است که در بخش هوراند شهرستان اهر واقع است و 382 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قره قوزیلغتنامه دهخداقره قوزی . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع در 16000 گزی شمال کلاله . موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل مالاریایی است . سکنه 300 تن . آب آن از رودخانه ٔ گرگان و محصو