کموشلغتنامه دهخداکموش . [ ] (اِخ ) (قهر و غلبه کننده ) یکی از خدایان موآبیان است که قوم کموش بر آن مسمی بودند.(از قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به همین مأخذ شود.
کموشلغتنامه دهخداکموش . [ ک َ] (ع ص ) شاة کموش ؛ گوسپند کوتاه سرپستان یا خردپستان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کموشلغتنامه دهخداکموش . [ ک ُ ] (ص ، اِ) کومش . مقنی . کاریزکن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کومش شود.
کمزلغتنامه دهخداکمز. [ ک َ ] (ع مص ) به دست گرد کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): کمز الشی ٔ کمزاً؛ آن رابا دو دست خویش جمع کرد تا مستدیر شد و این ممکن نیست مگر در چیزی به آب آغشته مانند خمیر و جز آن . (از اقرب الموارد).