پوشَن چاهwell casing, casingواژههای مصوب فرهنگستانلولهای با قطر زیاد از فلز یا پلاستیک یا الیاف که آن را همزمان یا پس از حفاری در چاه گمانه قرار میدهند و با سیمان به دیوارههای چاه میچسبانند تا مانع از ریزش چاه یا هدررفت گل حفاری یا ورود سیالهای دیگر به درون سازندهای تراوا شود
پیت کتابیjerry can/jerrycan/jerri canواژههای مصوب فرهنگستانگُنجایهای پلاستیکی یا فلزی، با سطحِمقطع مستطیلشکل یا چندضلعی و اضلاع تخت که برای انبار کردن و حمل مایعات کاربرد دارد
قوطی کلیددارkey-opening can, Packer's canواژههای مصوب فرهنگستاننوعی قوطی کنسرو که با استفاده از کلید مخصوصی که بر روی آن است باز میشود
قان قانلغتنامه دهخداقان قان . (مغولی ، اِ) ریشه ٔ کلمه ٔ خاقان است و آن مخفف قان قانات است و لقبی است مخصوص شاهان و بزرگان مغول . (النقود العربیه ص 134).
بارسنجفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که بار را وزن میکند؛ ترازودار؛ قپاندار.۲. هرچه با آن باری را وزن کنند؛ ترازو؛ قپان.
پیشه ورانلغتنامه دهخداپیشه وران . [ ش َ / ش ِ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ج ِ پیشه ور. صاحبان حرف . اهل حرفت . محترفه . این کلمه در تداول امروز بحای کسبه و اصناف پذیرفته شده و مستعمل است (از لغات مصوب فرهنگستان ). امّا اصناف و کسبه که در عداد پیشه وران محسوبند بر حسب
قپانلغتنامه دهخداقپان . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس . 6000 گزی خاوری گنبد قابوس سر راه فرعی گنبد قابوس به مراد تپه . محلی است کوهپایه معتدل و سکنه ٔ آن 460 تن ترکمنی است . آب آن از رود
قپانلغتنامه دهخداقپان . [ ق َپ ْ پا ] (ترکی ، اِ) کپان و آن ترازویی است که یک پله دارد و بجای پله ٔ دیگر سنگ از شاهین آن آویزند و بلغت رومی قسطاس میگویند. (برهان ).
قپانفرهنگ فارسی عمید۱. نوعی ترازوی بزرگ مخصوص وزن کردن بارهای سنگین: ◻︎ یکی دیبا فروریزد به رِزمه / یکی دینار برسنجد به قپّان (عنصری: ۲۷۰). Δ در این بیت qappān۲. باسکول.
قپانلغتنامه دهخداقپان . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس . 6000 گزی خاوری گنبد قابوس سر راه فرعی گنبد قابوس به مراد تپه . محلی است کوهپایه معتدل و سکنه ٔ آن 460 تن ترکمنی است . آب آن از رود
قپانلغتنامه دهخداقپان . [ ق َپ ْ پا ] (ترکی ، اِ) کپان و آن ترازویی است که یک پله دارد و بجای پله ٔ دیگر سنگ از شاهین آن آویزند و بلغت رومی قسطاس میگویند. (برهان ).
پرنه قپانلغتنامه دهخداپرنه قپان . [ ] (اِخ ) ناحیتی است در سنجاق اووه ٔ ارزروم . مرکب از 13 قریه . (قاموس الاعلام ).
اناره ٔ قپانلغتنامه دهخدااناره ٔ قپان . [ اَ رَ ی ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رمانه ٔ قپان . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ناره شود.
قپانفرهنگ فارسی عمید۱. نوعی ترازوی بزرگ مخصوص وزن کردن بارهای سنگین: ◻︎ یکی دیبا فروریزد به رِزمه / یکی دینار برسنجد به قپّان (عنصری: ۲۷۰). Δ در این بیت qappān۲. باسکول.