قیادلغتنامه دهخداقیاد. [ ق ِ] (ع اِ) رسن که ستور را با آن کشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) طاعت و اذعان . (از اقرب الموارد). || اعطی فلان القیاد؛ یعنی از روی میل اذعان کرد و گفته اند از روی کراهت . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (مص ) نقیض راندن . (از اقرب ا
شارش کوئتCouette flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش حاصل از تنش برشی ناشی از حرکت نسبی یک دیوار نسبت به دیوار دیگر
کد احراز اصالت پیام چکیدهبنیادhash-based message authentication code, keyed-hash- based message authentication codeواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کد احراز اصالت پیام (کاپ) با استفاده از یک کلید رمزنگاشتی و یک تابع چکیدهساز اختـ . کاپ چکیدهبنیادHMAC متـ . کد اصالتسنجی پیام چکیدهبنیاد
قیادتلغتنامه دهخداقیادت . [ دَ ] (ع مص ) راهنمایی کردن . رهبری کردن . || پیشوایی کردن . || (اِمص ) راهنمایی . رهبری . || پیشوایی . || قرمساقی . جاکشی . دلالی محبت . (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح حقوق جزای اسلامی ) قیادت عمل شخصی است که برای واقع ساختن مقاربت (دخول ) نامشروع بین دو نفر اقدام
قیادةلغتنامه دهخداقیادة. [ دَ ] (ع مص ) کشیدن ستور و جز آن . قَود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَود شود.
قیادیدلغتنامه دهخداقیادید. [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَیدود.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قیدود شود.
قيادةدیکشنری عربی به فارسیفرمان , سکان , اهرم سکان , نظارت , اداره , زمام , اداره کردن , دسته , رهبري , مقدم , پيشتاز , عمده
مقادةلغتنامه دهخدامقادة. [ م ُ دَ ] (ع اِ) قیاد. مهار. لگام : اعطاک مقادته ؛ یعنی مهار او را به تو داد وفرمانبر و منقاد تو شد. (ناظم الاطباء). اعطاه مقادته ؛ یعنی فرمانبر او گشت و منقاد شد. (منتهی الارب ).
انقیادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام قیاد، تبعیت، اسارت، فرمانبرداری، محدودیت، بردگی▼، مظلومیت وضعیت اقماری، وابستگی، مخلوق بودن زندانی کردن، حبس، بازداشت، تحدید استیلا، سلطه، تسلط، اقتدار، تسخیر، بردهداری، حکمرانی
پالاهنگلغتنامه دهخداپالاهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) (از پالا،کوتل ، جنیبت و آهنگ ،کشنده ، کش ). کمند. (فرهنگ اسدی ). بالاهنگ . (حاشیه ٔ نسخه ٔ خطی فرهنگ اسدی نخجوانی ). دوالی که بر لگام بندند تا در روز جنگ بدان دست خصم بندند.(از فرهنگی خطی ). طنابی که بر گوشه ٔ لگام بسته اسب را کشند. (رشیدی ). کمند
خازملغتنامه دهخداخازم . [ زِ ] (اِخ ) خزیمه از سرداران بزرگ عرب است که به جنگ خارجیان اباضیه رفت . در تاریخ ضحی الاسلام چنین آمده است : هنوز سفاح بر اریکه ٔخلافت مستقر نشده بود که خوارج اباظیان به قیاد الجلندی شوریدند. سفاح قشونی بسرکردگی یکی از پیشوایان بزرگ (خازم بن خزیمه ) بسوی آنان ارسال
طاهرلغتنامه دهخداطاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن حمزه ، مکنی به ابومسلم ازدیه جورذان جی جد مادری صاحب رساله ٔ محاسن است و این قصیده که می آید از گفتار اوست مضمون آن افتخار نفس و اخبار از دولت و سعادت آباء و اجدادخود که احیاء رسوم دین و امانت مخالفت یقین در طبیعت وجود ایشان مجبول و مرت
قیادتلغتنامه دهخداقیادت . [ دَ ] (ع مص ) راهنمایی کردن . رهبری کردن . || پیشوایی کردن . || (اِمص ) راهنمایی . رهبری . || پیشوایی . || قرمساقی . جاکشی . دلالی محبت . (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح حقوق جزای اسلامی ) قیادت عمل شخصی است که برای واقع ساختن مقاربت (دخول ) نامشروع بین دو نفر اقدام
قیادةلغتنامه دهخداقیادة. [ دَ ] (ع مص ) کشیدن ستور و جز آن . قَود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَود شود.
قیادیدلغتنامه دهخداقیادید. [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَیدود.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قیدود شود.
اقیادلغتنامه دهخدااقیاد. [ اَق ْ] (ع اِ) ج ِ قید، بمعنی بند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به قید شود.
انقیادلغتنامه دهخداانقیاد. [ اِ ] (ع مص ) گردن دادن و کشیده شدن ستور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کشیده شدن ستور. (از اقرب الموارد). کشیده شدن و تن بدادن . (تاج المصادر بیهقی ). گردن دادن . (صراح اللغة). کشیده شدن . (مصادر زوزنی ) (از آنندراج ). استقاده . گردن نهادن . استسلام . تن دادن . (یا