قیرگونلغتنامه دهخداقیرگون . (ص مرکب ) برنگ قیر. سیاه فام . (فرهنگ فارسی معین ) : شب آمد جهان قیرگون شد برنگ همه بازگشتند لشکر، ز جنگ .فردوسی (از فرهنگ فارسی معین ).
کایرونChironواژههای مصوب فرهنگستانسیارکی به قطر 180 کیلومتر که به دور کمربند سیارکها و در محدودهای بین مدار مشتری و اورانوس به دور خورشید میگردد
کرونلغتنامه دهخداکرون . [ ک َرْ وَ ] (اِخ ) نام یکی از بلوکات اصفهان . (منتهی الارب ). از بلوکات اسپاهان حد شمالی برخوار و دهق ، شرقی نجف آباد، جنوبی لنجان و فریدن و غربی فریدن است ، 95 قریه و در حدود 19352 تن جمعیت دارد. (یا
کرونلغتنامه دهخداکرون . [ک ُرْ وَ ] (اِ) کرن . (برهان ) (ناظم الاطباء). کرند. کرنده . کرنگ . (فرهنگ فارسی معین ). اسبی را گویند که رنگ او مابین زرد و بور باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). رجوع به کرن ، کرند، کرنده و کرنگ شود.
قیرگونیفرهنگ فارسی معین[ معر - هند. ] (اِ.) وسیله ای برای عایق کاری ساختمان به صورت پوششی از گونی آغشته به قیر.
چشمه ٔ قیرگونلغتنامه دهخداچشمه ٔ قیرگون . [ چ َ / چ ِ م َ/ م ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شب است که بعربی لیل خوانند. (برهان ). کنایه از شب . (از آنندراج ). شب . (ناظم الاطباء). و رجوع به چشمه قیر شود.
قیرگونیفرهنگ فارسی معین[ معر - هند. ] (اِ.) وسیله ای برای عایق کاری ساختمان به صورت پوششی از گونی آغشته به قیر.
چشمه ٔ قیرگونلغتنامه دهخداچشمه ٔ قیرگون . [ چ َ / چ ِ م َ/ م ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شب است که بعربی لیل خوانند. (برهان ). کنایه از شب . (از آنندراج ). شب . (ناظم الاطباء). و رجوع به چشمه قیر شود.