قیطرانلغتنامه دهخداقیطران . [ ق َ طَ ] (اِ) نوعی گل از تیره ٔ شمعدانیها که برگها و گل آن مانند گل عطری ، ولی ساقه های آن ضخیم و بسیار بلند و بوی آن متعفن است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 216). گیاهی است از تیره ٔ شمعدانیها که علفی و یک ساله یا دوساله است و ارتفاعش ب
قیطرانفرهنگ فارسی معین(قَ یا قِ طَ) [ ع . ] (اِ.) گیاهی از تیره شمعدانی ها که علفی و یکساله یا دو ساله است . گل هایش سفید و صورتی و یا ارغوانی است و به عنوان گیاه زینتی در باغچه ها نیز کشت می شود. و بعلاوه یکی از گیاهان مراتع است . انساج این گیاه به علت تانن فراوانی که دارد به عنوان قابض و بندآورندة خون مورد استفاده قرار
قطرانلغتنامه دهخداقطران . [ ق َ ] (اِخ ) (حکیم ...)از شعرای قصیده سرای معروف قرن پنجم هجری است . هدایت وفات او را به سال 465 هَ . ق . ثبت نموده و شواهد تاریخی بر وجود او تا این سال موجود است . نام او را تذکره نویسان از عوفی تاکنون کسی ثبت نکرده و شاید قطران تخ
کترانلغتنامه دهخداکتران . [ ک َ ] (اِ) قطران . (برهان ) (زمخشری ). کتیران . (آنندراج ). دارویی است سیاه که از درخت عرعر که آن سرو کوهی است گیرند و بعضی گویند ازدرخت صنوبر میگیرند. رشک و شپش را می کشد و علت گر وجرب انسان و حیوان خصوصاً شتر گرگین را مالیدن آن نافع باشد و قطران معرب آن است . (بره
کتیرانلغتنامه دهخداکتیران . [ ک َ ] (اِ) قطران است و آن دارو باشد که بر آدم و اسب و استر و گاو و سگ گرگین مالند نیک شود. (برهان ) (از آنندراج ). قطران . (ناظم الاطباء). کتران . (فرهنگ رشیدی ). رجوع به قطران و رجوع به کتران شود.
قطرانلغتنامه دهخداقطران . [ ق َ ] (اِخ ) (بنوقط...) از بطون هواره و از قبایل بربرند. (صبح الاعشی ج 1 ص 363).
قطرانلغتنامه دهخداقطران . [ ق َ ] (ع اِ) شیره ٔ درخت ابهل و شیره ٔ ارز و مانند آن . (منتهی الارب ). قَطْران و قِطْران و قَطِران ، روغنی سیال است که از درخت ابهل و ارز و جز آن گیرند.(اقرب الموارد). طلائی که بر اشتر گَرگین مالند. (ترجمان علامه ترتیب عادل ). دو نوع از قطران یافت میشود:<span class